پارت دوم🔫😊
پارت دوم🔫😊
رفتم تو اتاقش دیدم نشسته ا پنجره بیرونو نیگاه میکنه حدودا طبقه 28 یآ 29 بودیم گف یه روزی میرم
دردشو نمیدونستم ولی حس کردم خعلی مردونس
کسی بهش زنگ نمیزد هیجکی شبیه منم همیشه تنها بود
شبش تو اتاقش بودم ک خابم برده بود
یهو با صدای شکستن شیشه بیدار شدم
اون خودشو پرت کرده بود
ب طرز وحشیانه ای له شده بود وسط جاده
یه نامه ای رو کاناپه ها بود
که توش نوشته بود
_چن نخ سیگار از پاکتت برداشتم:)
با دلهره پله ها رو رفتم پایین
هر چن تا پله ای ک رد میکردم
حس میکردم
یکی پشتمه
فقط شبیه سایه بود
سرعتمو بیشتر کردم
خیلی زیاد دیدم میاد
ا در ساختمون ک رفتم بیرون
جنازه دختره و دیدم شل شد دست پام
حس ترس و وحشت منو فرا گرفته بود
جمعش کردم
مغزشو باس با ی تیکه چوب جمع میکردی
دیدم ماشینا درو ورم جمع شدن
دختره و خاک کردیم و وسایلاشم دادیم ب خیریه
چیزی هم نداشت
ا اون شب ب بعد صدایی هایی منو ازیت میکرد
این صدا همون صدایی بود ک اون دختره و ازیت میکرد
هعی تو گوشم زمزمه میکرد قاتل
گاهی وقتا اسممو صدا میکرد
ا اتاقم نمیومدم بیرون
دیگ میترسم ا روشنی
چی داشت میومد به سرم
شاید یه بیماری بود ک انتقال داده میشد
د روانی اون ک بت دست نزده بود
وای مغزم و متلاشی کرده بود
ی جور حس میکردم یکی بالای سرمه تو خاب بیداری
حس و حال اون دختره لعنتیو گرفتم
صدا صدا درد اه
سایه تو اتاقم راه میرفتو حرف میزد با خودش
انگار اونم دییوونه
اون سایه ا کجا اومد
اون دختر چکار کرده بود
مرگ بهترین راه حلم بود اه اه
خیلی وقته خستم ا صدای تو گوشام لعنتی
برو بیرون بروو
تو کی هستی
_مرگ بمیر درد له شد جنازه جاده خون رگ
اه سایه باهام حرف نزن
من روانی شدم نکن
دختره هم مث من بیماری عصبی داشت
شاید سایه هم از همون مریضآی مرده بود
پنجره
اره پنجره باید خودمو راحت کنم
با سرعت رفتم ب سمت پنجره خودمو پرت کردم بیرون
فقط تو اون ارتفاع ی چیزو دیدم ک سایه همون دختره بود
ک بم گف نرو
کمکم کن:/
#عکس_نوشته #خاص #جذاب #خلاقیت #فانتزی #عکس_نوشته_عاشقانه #هنر #دختر #هشتگ_مخصوص_خود_را_داشته_باشیم #wallpaper #فردوس_برین
رفتم تو اتاقش دیدم نشسته ا پنجره بیرونو نیگاه میکنه حدودا طبقه 28 یآ 29 بودیم گف یه روزی میرم
دردشو نمیدونستم ولی حس کردم خعلی مردونس
کسی بهش زنگ نمیزد هیجکی شبیه منم همیشه تنها بود
شبش تو اتاقش بودم ک خابم برده بود
یهو با صدای شکستن شیشه بیدار شدم
اون خودشو پرت کرده بود
ب طرز وحشیانه ای له شده بود وسط جاده
یه نامه ای رو کاناپه ها بود
که توش نوشته بود
_چن نخ سیگار از پاکتت برداشتم:)
با دلهره پله ها رو رفتم پایین
هر چن تا پله ای ک رد میکردم
حس میکردم
یکی پشتمه
فقط شبیه سایه بود
سرعتمو بیشتر کردم
خیلی زیاد دیدم میاد
ا در ساختمون ک رفتم بیرون
جنازه دختره و دیدم شل شد دست پام
حس ترس و وحشت منو فرا گرفته بود
جمعش کردم
مغزشو باس با ی تیکه چوب جمع میکردی
دیدم ماشینا درو ورم جمع شدن
دختره و خاک کردیم و وسایلاشم دادیم ب خیریه
چیزی هم نداشت
ا اون شب ب بعد صدایی هایی منو ازیت میکرد
این صدا همون صدایی بود ک اون دختره و ازیت میکرد
هعی تو گوشم زمزمه میکرد قاتل
گاهی وقتا اسممو صدا میکرد
ا اتاقم نمیومدم بیرون
دیگ میترسم ا روشنی
چی داشت میومد به سرم
شاید یه بیماری بود ک انتقال داده میشد
د روانی اون ک بت دست نزده بود
وای مغزم و متلاشی کرده بود
ی جور حس میکردم یکی بالای سرمه تو خاب بیداری
حس و حال اون دختره لعنتیو گرفتم
صدا صدا درد اه
سایه تو اتاقم راه میرفتو حرف میزد با خودش
انگار اونم دییوونه
اون سایه ا کجا اومد
اون دختر چکار کرده بود
مرگ بهترین راه حلم بود اه اه
خیلی وقته خستم ا صدای تو گوشام لعنتی
برو بیرون بروو
تو کی هستی
_مرگ بمیر درد له شد جنازه جاده خون رگ
اه سایه باهام حرف نزن
من روانی شدم نکن
دختره هم مث من بیماری عصبی داشت
شاید سایه هم از همون مریضآی مرده بود
پنجره
اره پنجره باید خودمو راحت کنم
با سرعت رفتم ب سمت پنجره خودمو پرت کردم بیرون
فقط تو اون ارتفاع ی چیزو دیدم ک سایه همون دختره بود
ک بم گف نرو
کمکم کن:/
#عکس_نوشته #خاص #جذاب #خلاقیت #فانتزی #عکس_نوشته_عاشقانه #هنر #دختر #هشتگ_مخصوص_خود_را_داشته_باشیم #wallpaper #فردوس_برین
۶.۷k
۱۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.