ویژه
ویژه
ترس کومله از حاج احمد متوسلیان
با لباسهای کردی، کنار جاده ایستاده بودیـم. حاج احمد مراقب اوضاع جاده بود که یک ماشین نزدیک شد. با دست اشارهای کردیم و جلو رفتیم. نزدیک که شدیم دیدم دو نفر از افراد کومله درون ماشین نشستهاند.
آن دو نفر هم به خیال اینکه ما از نیروهای خودشان هستیم، نگه داشتند تا سوارشویم!
سوار که شدیم با زبان کردی سلام و علیک کردیم و ماشین راه افتاد.
از آنجایی که زبان کردی بلد بودم، شروع به صحبت کردم. پرسیدم :
«چه خبر از نیروهایی که تازه از سپاه تهران آمدهاند؟ کاری هستند یا نه؟ میشود به آنها ضربه زد؟»
حرفهایم تمام نشده بود که یکی از آنها با ناله گفت:
«چه بگویم؟ میان اینها که تازه از تهران آمدهاند یک آدم پدر ما را در آورده! از موقعی که آمده اینجا تمام کار و کاسبی ما کساد شده. این آدم به تمام کمینهای ما ضد کمین میزند عملیاتهایش هم خانمان سـوزه،اسمش «احمد متوسلیانِ»!
نگاهی به حاجاحمد انداختم. ساکت نشسته بود و هیچ نمیگفت.
به سرعت اسلحه را بیرون کشیـدم و پشت سر یکیشان گرفتم.
رو به یکی از کردها گفتم: «حاج احمد را ببینی میشناسی؟
مرد گفت: « قیافهاش را ندیدم.ولی میدانم که خیلی جدی است»
با خنده نگاهی به حاج احمد انداختم، هنـوز بیتفاوت بود!
گفتـم: «آن مردی که کنارت نشسته احمد متوسلیان است»
کومله نگاهی به حاج احمد انداخت.
حاج احمد هم برای لحظهای سر برگرداند و در چشمان مرد خیره شـد. هنوز حاج احمد نگاهش را برنداشته بود که متوجه شدم رفیق کولمهمان شلوارش را خیس کرده....!
🗓 ۱۴ تیر ماه
سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان
توسط رژیم جعلی صهیونیستی
ترس کومله از حاج احمد متوسلیان
با لباسهای کردی، کنار جاده ایستاده بودیـم. حاج احمد مراقب اوضاع جاده بود که یک ماشین نزدیک شد. با دست اشارهای کردیم و جلو رفتیم. نزدیک که شدیم دیدم دو نفر از افراد کومله درون ماشین نشستهاند.
آن دو نفر هم به خیال اینکه ما از نیروهای خودشان هستیم، نگه داشتند تا سوارشویم!
سوار که شدیم با زبان کردی سلام و علیک کردیم و ماشین راه افتاد.
از آنجایی که زبان کردی بلد بودم، شروع به صحبت کردم. پرسیدم :
«چه خبر از نیروهایی که تازه از سپاه تهران آمدهاند؟ کاری هستند یا نه؟ میشود به آنها ضربه زد؟»
حرفهایم تمام نشده بود که یکی از آنها با ناله گفت:
«چه بگویم؟ میان اینها که تازه از تهران آمدهاند یک آدم پدر ما را در آورده! از موقعی که آمده اینجا تمام کار و کاسبی ما کساد شده. این آدم به تمام کمینهای ما ضد کمین میزند عملیاتهایش هم خانمان سـوزه،اسمش «احمد متوسلیانِ»!
نگاهی به حاجاحمد انداختم. ساکت نشسته بود و هیچ نمیگفت.
به سرعت اسلحه را بیرون کشیـدم و پشت سر یکیشان گرفتم.
رو به یکی از کردها گفتم: «حاج احمد را ببینی میشناسی؟
مرد گفت: « قیافهاش را ندیدم.ولی میدانم که خیلی جدی است»
با خنده نگاهی به حاج احمد انداختم، هنـوز بیتفاوت بود!
گفتـم: «آن مردی که کنارت نشسته احمد متوسلیان است»
کومله نگاهی به حاج احمد انداخت.
حاج احمد هم برای لحظهای سر برگرداند و در چشمان مرد خیره شـد. هنوز حاج احمد نگاهش را برنداشته بود که متوجه شدم رفیق کولمهمان شلوارش را خیس کرده....!
🗓 ۱۴ تیر ماه
سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان
توسط رژیم جعلی صهیونیستی
۲.۱k
۱۶ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.