دانشگاه مرگ پارت ۲۰
میرسیم دم در
اطراف در
پر از دیوار های خرد شده و گچه، گلدون های اطراف در شکسته ان و خاکشون روی زمین ریخته اطرف در پر از کیفه
کیف های دانشجو هایی که فقط با په فرار گذاشتن
اطرف در رو نگاهی میندازم کسی اینجا نیست، البته ظاهرا
جونگ کوک:«بیاین خوب این دور و بر رو بگردیم »
شروع میکنیم به گشتن، هرکه هست توی قایم شدن کارش خیلی خوبه
کمدی که مزدکی در هست رو میکردم اما چیزی پیدا میکنم
می هو:«اهای دختره ی گاو هرجایی هستی بیا بیرون، اگر تا شب اینجا بمونی قطعا میمیری »
سعی میکنم به صدای بم می هو گوش نکنم ولی یه صدای خیلی نازک، خیلی ضعیف درحد صدای افتاد کاغذ روی زمین میشنوم، هق هق دخترونه ایه
سعی میکنم صدا رو به یاد بیارم و ردش رو بگیرم
صدا از کارتون برزرگی که کنار کمده میاد
در کمد رو میبندم و در کارتون رو باز میکنم، پیداش کردم.
دختر موهای قهوه ای کوتاهی داره با چکش هایی به همون رنگ چشم هاش از گریه قرمز شده و پیرهن مردونه ی سرمی رنگی پوشیده و شلوار جین مشکی
چشمم به کنار دختر میوفته، یه جنازه اس
یه پسره، از وضعیت جنازه میشه فهمید خیلی وقته که از زمان مرگش گذشته
موهای پسر قهوه ایه و بلند، پوستش به سفیدی برف شده و لب هاش خالی از رنگه
دختر:«تورو... خدا... بذا..رین... برم.. مادرم مریضه.. برادر.. م... مرده..( گریه)»
انقدر مشغول تحلبل دختر بودم که نفهمیدم کی می هو جونگ کوک اومدن کنارم
کاترب از کیفم در میارم و شروع میکنم قسمت جلویی کارتون رو میبرم که دختر راحت بیاد بیرون
مین سو:«اسمت چیه؟ »
دختر:«سو.. ها»
جونگ کوک:«سوها.. ببین.. در های دانشگاه از بیرون با فولاد قفل شده ماهم خیلی دلمون میخواد که بریم بیرون و باور کنید ماهم خیلی دوست داریم شما برین بیرون»
مین سو :«ببین... سوها.. بهت قول میدم زنده بفرستمت بیرون .. درمورد برادرت هم متاسفم... مرگ... خبر نمیکنه»
سوها بلند میشه و سعی میکنه جنازه ی برادرش رو با خودش از کارتون بکشونه بیرون
جونگ کوک:«صبر کن »
با چشم هاش دنبال چیزی میگرده، چشم هاش اونقدر میدرخشن که تاریکی اینجا رو حس نمیکنم
اهایی زیر لب میگه و میره به سمت زیر یه گلدون پارچه ی سفیدی ور میکشه بیرون و میره سمت سوها جنازه ی برادرش رو توی اون میذاره
همه ی ما یه روز اون پارچه ی سفید رنگ رو حس میکنم
اما بستگی داره چه کسی هستیم که اونو حس میکنه،این بستگی نداره به اسممون، فرا تر از اسممون ، بستگی داره به هویتمون، شخصیتمون و...
می هو:«سوها.. بامن بیا، برت میگردونم به غذا خوردی و این دوتا برادرت رو میارن.. نگران نباش.. فقط دیگه فرار نکن »
سوها:«باش.. مین سو؟ »
همون طور که یه طرف کفن رو میگرم و با جونگ کوک بلندش میکنم بهش نگاه میکنم، سمر رو به علامت سوال تکون میدم
سوها:«قول میدی... منو زنده نگه داری؟.. قول میدی مادرم رو ببینم؟ »
مطمئن نیستم من خودمم معلوم نیست فردا زنده هستم یا نه... هیچ کس نمیتونه زندگی یکی دیگه و یا حتی خودش رو تضمین کنه ولی.. :«اره.. قول میدم »
سوها لبخندی غمگین میزنه، شاید افکارم رو خونده و با می هو میره
منو جونگ کوک با جنازه میریم بالا.. ممکنه یه روز خودم بشم یکی از این جنازه ها؟ شاید اخرین مکانیه که توش راه میرم
جونگ کوک :«حالت خوبه مین سو؟ بهت خیلی سخت گذشته؟ »
نگرانه.. نگرانی توی صداش رو خیلی خوب حس میکنم. به جاعه.. اما واقعیت نداره.. من حالم خوبه.. فقط نگران هزاران زندگیم که تو دستمه
مین سو:«اره.. خوبم.. چطور؟ »
جونگ کوک:«رنگت خیلی... پریده... اگر از جنازه میترسی... یه جوری خودم میبرمش »
شروع میکنیم از پله ها بالا رفتن
مین سو:«نه.. نمیترسم... بحثم.. اینکه.. کس این ماجرا ها تموم میشه؟ »
اطراف در
پر از دیوار های خرد شده و گچه، گلدون های اطراف در شکسته ان و خاکشون روی زمین ریخته اطرف در پر از کیفه
کیف های دانشجو هایی که فقط با په فرار گذاشتن
اطرف در رو نگاهی میندازم کسی اینجا نیست، البته ظاهرا
جونگ کوک:«بیاین خوب این دور و بر رو بگردیم »
شروع میکنیم به گشتن، هرکه هست توی قایم شدن کارش خیلی خوبه
کمدی که مزدکی در هست رو میکردم اما چیزی پیدا میکنم
می هو:«اهای دختره ی گاو هرجایی هستی بیا بیرون، اگر تا شب اینجا بمونی قطعا میمیری »
سعی میکنم به صدای بم می هو گوش نکنم ولی یه صدای خیلی نازک، خیلی ضعیف درحد صدای افتاد کاغذ روی زمین میشنوم، هق هق دخترونه ایه
سعی میکنم صدا رو به یاد بیارم و ردش رو بگیرم
صدا از کارتون برزرگی که کنار کمده میاد
در کمد رو میبندم و در کارتون رو باز میکنم، پیداش کردم.
دختر موهای قهوه ای کوتاهی داره با چکش هایی به همون رنگ چشم هاش از گریه قرمز شده و پیرهن مردونه ی سرمی رنگی پوشیده و شلوار جین مشکی
چشمم به کنار دختر میوفته، یه جنازه اس
یه پسره، از وضعیت جنازه میشه فهمید خیلی وقته که از زمان مرگش گذشته
موهای پسر قهوه ایه و بلند، پوستش به سفیدی برف شده و لب هاش خالی از رنگه
دختر:«تورو... خدا... بذا..رین... برم.. مادرم مریضه.. برادر.. م... مرده..( گریه)»
انقدر مشغول تحلبل دختر بودم که نفهمیدم کی می هو جونگ کوک اومدن کنارم
کاترب از کیفم در میارم و شروع میکنم قسمت جلویی کارتون رو میبرم که دختر راحت بیاد بیرون
مین سو:«اسمت چیه؟ »
دختر:«سو.. ها»
جونگ کوک:«سوها.. ببین.. در های دانشگاه از بیرون با فولاد قفل شده ماهم خیلی دلمون میخواد که بریم بیرون و باور کنید ماهم خیلی دوست داریم شما برین بیرون»
مین سو :«ببین... سوها.. بهت قول میدم زنده بفرستمت بیرون .. درمورد برادرت هم متاسفم... مرگ... خبر نمیکنه»
سوها بلند میشه و سعی میکنه جنازه ی برادرش رو با خودش از کارتون بکشونه بیرون
جونگ کوک:«صبر کن »
با چشم هاش دنبال چیزی میگرده، چشم هاش اونقدر میدرخشن که تاریکی اینجا رو حس نمیکنم
اهایی زیر لب میگه و میره به سمت زیر یه گلدون پارچه ی سفیدی ور میکشه بیرون و میره سمت سوها جنازه ی برادرش رو توی اون میذاره
همه ی ما یه روز اون پارچه ی سفید رنگ رو حس میکنم
اما بستگی داره چه کسی هستیم که اونو حس میکنه،این بستگی نداره به اسممون، فرا تر از اسممون ، بستگی داره به هویتمون، شخصیتمون و...
می هو:«سوها.. بامن بیا، برت میگردونم به غذا خوردی و این دوتا برادرت رو میارن.. نگران نباش.. فقط دیگه فرار نکن »
سوها:«باش.. مین سو؟ »
همون طور که یه طرف کفن رو میگرم و با جونگ کوک بلندش میکنم بهش نگاه میکنم، سمر رو به علامت سوال تکون میدم
سوها:«قول میدی... منو زنده نگه داری؟.. قول میدی مادرم رو ببینم؟ »
مطمئن نیستم من خودمم معلوم نیست فردا زنده هستم یا نه... هیچ کس نمیتونه زندگی یکی دیگه و یا حتی خودش رو تضمین کنه ولی.. :«اره.. قول میدم »
سوها لبخندی غمگین میزنه، شاید افکارم رو خونده و با می هو میره
منو جونگ کوک با جنازه میریم بالا.. ممکنه یه روز خودم بشم یکی از این جنازه ها؟ شاید اخرین مکانیه که توش راه میرم
جونگ کوک :«حالت خوبه مین سو؟ بهت خیلی سخت گذشته؟ »
نگرانه.. نگرانی توی صداش رو خیلی خوب حس میکنم. به جاعه.. اما واقعیت نداره.. من حالم خوبه.. فقط نگران هزاران زندگیم که تو دستمه
مین سو:«اره.. خوبم.. چطور؟ »
جونگ کوک:«رنگت خیلی... پریده... اگر از جنازه میترسی... یه جوری خودم میبرمش »
شروع میکنیم از پله ها بالا رفتن
مین سو:«نه.. نمیترسم... بحثم.. اینکه.. کس این ماجرا ها تموم میشه؟ »
- ۱۵.۲k
- ۲۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط