شب

‌شب ؛ 
که تاریکی می افتد
بی گاه به بامِ من و تو
و خطر
می بُرد رشته ی کلام من و تو
شب
که در سنگر خاموشی همرزمانیم
شب
که بیدار به ناچار به غمخواری هم می‌مانیم


به تو می اندیشم !
و به خود می نگرم
راستی را چه جدایی است میان من و تو
اندر آنجا که خطرهاست به جان من و تو!؟


#سیاوش_کسرایی
#خاموشی
دیدگاه ها (۲)

‌چه خوب بوداگر بین من و تونه رودی بود و نه کوهیو نه سایه‌ی ه...

‌بازمی‌گردم نزد چشم‌هایتبا کوله‌باری از آیینه‌های شکستهبازمی...

‌بگذارآنچه از دست رفتنی‌ست،از دست برود.و گرنه تو در قلب یک ا...

‌‌تنها دهانِ توست ڪه دل را نمی‌زند...#حسین_منزوی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط