پول

پول . . .

از هم پول قرض می‌کردیم. هر وقت پول لازم بودم، اگر از هیچ طریقی جور نمی‌شد، به او زنگ می‌زدم و جور می‌شد.
اینطور نبود که همیشه پول داشته باشد؛
با این حال، هیچوقت نمی‌گفت ندارم.
می‌گفت «جور میشه؛ شماره کارت بده!» و بعد از یکساعت پیامک میداد که: «واریز شد».
می‌دانستم که اینجور وقت‌ها از کسی قرض می‌کند.
جودش یکی از خصوصیات بارزش بود.
هیچوقت هم نشد که طلبش را بخواهد.

یکی دو هفته قبل از آخرین رفتنش به سوریه، پیامک داده بود که کمی پول لازم دارد و گفت که زود پس می‌دهد.

من تابستان مقداری پول از او قرض کرده بودم و قرار بود تا خرداد به او برگردانم.
برایش نوشتم: «لازم نیست پس بدهی؛
من به تو بدهکارم بگذار اول بدهیم را صاف کنم، بعد.»
در جوابم نوشت: «صافیم».
نزدیک شهادتش، کاملا از دنیا صرفنظر کرده بود...

🌷 شهید محمودرضا بیضایی🌷
دیدگاه ها (۱)

کافران می خواستند مردی خداپرست را در آتش بسوزانند. زنبور عسل...

.از درد کهنه ای که مداوا نمیشودیا میشود گلایه کنم یا نمیشود ...

شڪستڹِ یڪ شاخہچیزے از درخت ڪم نمی‌ڪنددوباره جوانہ می‌زنداما ...

شاید که کمی سوز به آهت بدهنددر دَهر کمی حشمت و جاهت بدهنداما...

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

قلب یخیپارت ۵از زبان ا/ت:صبح چشام رو باز کردم، اینجا کجاست؟ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط