بانو ببین چگونه مرا پیر کرده ای

بانو ببین چگونه مرا پیر کرده ای

از جان بی قرار خودم سیر کرده ای

اصلا شنیده ای که از این چشمهای خیس؟؟

سیلاب خون و اشک سرازیر کرده ای

پای همان قرار همیشه نشسته ام

دردت به جان عاشق من دیر کرده ای

باور نمی کنم که تو تاخیر می کنی

بی شک میان رهگذران گیر کرده ای؟

از سردی کلام تو حالم گرفته است !!

چون روز روشن است که تغییر کرده ای

ازمن چه مانده است به جز پیکری نحیف

یک روح سر سپرده که تسخیر کرده ای

انصاف نیست اینکه مرا با خودم چنین

در قحط عشق و عاطفه درگیر کرده ای


#عزیز علی محمدی
دیدگاه ها (۱۳)

تا بدانی بودنت را دوست دارم سر به روی شانه های...

🌸 آنچه از روزگار بدست می آید با خنده نمی ماند 🌸 و آنچه از دس...

پروردگارم …شکوفایی روزت را سپاس میگویم که تاریکی شب را پایان...

بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوستگاهی همین قشنگ ترین شک...

#Multi_party#The_last_sunset_side_by_sidepart:2(والنتینا)نوی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط