تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
#جونگوون
وقتی تو دعوا میزنی تو گوشش
•
•
جونگوون: ا. ت چرا بهم گوش نمیکنیی
اصلا نمیفهمی نه مگه یادت رفته اون باهات چیکار کرددد
همون طور که از عصبانیت صورتش قرمز شده بود اون کلمات رو با فریاد زیادی گفت
ا. ت سعی میکرد ارامشش رو حفظ کنه چون اصلا دلش نمیخواست این بحس ادامه پیدا کنه
ا.ت: میشه بس کن چرا نمیفهمی من اون موقع حالم خوب نبود اون فقط بغلم کرد همین
جونگوون: چطور میتونی انقدر ساده باهاش بخورد کنی خودتم میدونی اون چه بلایی سرت اورددد
کم کم ا. ت هم کنترلش رو از دست داد شروع کرد به داد زدن
ا. ت: بس کن دیگه حدقل وقتی با اون بودم سر همچین چیزی دعوا راه نمیداختت
جونگوون: ا. ت تو هنوز اونو دوست داری
همین کلمات کافی بود که جونگوون سوزش زیادی رویه صورتش احساس کرد
ا. ت سریع به خودش اومد دستش رو جلویه دهنش گذاشت
ا. ت: جونگوون... م.. من
ا. ت به جونگوون نزدیکتر شد که با دیدن صورت اشکی جونگوون اونو تو بغلش کشید
جونگوون: متاسفم من فقط... نمیخوام از دستت بدم
ا. ت: جونگوون همچین فکری نکن باشه تو هیچوقت منو از دست نمیدی
جونگوون همون طور گریه هاش بیشتر میشد مدام کلمه متاسفم رو زمزمه کرد
ا. ت: تقصیر تو نیست باشه؟ ببخشید دیگه گریه نکن
ا. ت جونگوون بیشتر تویه بقلش فشرد
جونگوون اروم از تو بقل ا. ت دراومد با چشمای اشکی بهش نگاه کرد
جونگوون: ا. ت من خیلی دوست دارم
ا. ت تو چشمای جونگوون نگاه کرد اروم بهش نزدیک شد شروع کرد به بوسیدنش...
~~~~~~~
#جونگوون
وقتی تو دعوا میزنی تو گوشش
•
•
جونگوون: ا. ت چرا بهم گوش نمیکنیی
اصلا نمیفهمی نه مگه یادت رفته اون باهات چیکار کرددد
همون طور که از عصبانیت صورتش قرمز شده بود اون کلمات رو با فریاد زیادی گفت
ا. ت سعی میکرد ارامشش رو حفظ کنه چون اصلا دلش نمیخواست این بحس ادامه پیدا کنه
ا.ت: میشه بس کن چرا نمیفهمی من اون موقع حالم خوب نبود اون فقط بغلم کرد همین
جونگوون: چطور میتونی انقدر ساده باهاش بخورد کنی خودتم میدونی اون چه بلایی سرت اورددد
کم کم ا. ت هم کنترلش رو از دست داد شروع کرد به داد زدن
ا. ت: بس کن دیگه حدقل وقتی با اون بودم سر همچین چیزی دعوا راه نمیداختت
جونگوون: ا. ت تو هنوز اونو دوست داری
همین کلمات کافی بود که جونگوون سوزش زیادی رویه صورتش احساس کرد
ا. ت سریع به خودش اومد دستش رو جلویه دهنش گذاشت
ا. ت: جونگوون... م.. من
ا. ت به جونگوون نزدیکتر شد که با دیدن صورت اشکی جونگوون اونو تو بغلش کشید
جونگوون: متاسفم من فقط... نمیخوام از دستت بدم
ا. ت: جونگوون همچین فکری نکن باشه تو هیچوقت منو از دست نمیدی
جونگوون همون طور گریه هاش بیشتر میشد مدام کلمه متاسفم رو زمزمه کرد
ا. ت: تقصیر تو نیست باشه؟ ببخشید دیگه گریه نکن
ا. ت جونگوون بیشتر تویه بقلش فشرد
جونگوون اروم از تو بقل ا. ت دراومد با چشمای اشکی بهش نگاه کرد
جونگوون: ا. ت من خیلی دوست دارم
ا. ت تو چشمای جونگوون نگاه کرد اروم بهش نزدیک شد شروع کرد به بوسیدنش...
~~~~~~~
۳۳.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.