دراکن×اما
دراکن×اما
هقققققققققق
خب باید بگم یه نفر با یه جمله کوتاه مخمو زد جوگیر شدم مینویسم
اینجا شما خواهر دراکنی و میدونی اما دوسش داره
اسمتم کیوکو هست
________________
زنگ طعتیلی کلاس به صدا در امد
وسایلمو جمع کردم و داشتم توی راه رو قدم میزدم که کسی با شدت پرید پشتم
روی زمین افتادم و اون فردم روم بود
:بلنددددددددد شووووووووووووووو
سریع از روم بلند شد وقتی ایستادن با صورت اشکی اما مواجه شدم
صورتم پوکر شد چون هروقت گریه میکرد مشخص بود چی شده
:باز کِن ریده بهت
در حالی که داشت اشکاشو باک میکرد با سر تایید کرد
(علامت شما+علامت اما_)
+اینکه کن برینه بهت چیز طبیعیه
_خیلیییییییییی بدییییییییییییییی
+خب حالا بگو چی شده
_اینجا نمیشهههههههه
+پس کجا
دستمو گرفت و به سمت نامعلومی رفت
___________۱۰ دقیقه بعد
توی کافه نشسته بودیم و اما داشت از اخلاق گند دراکن اعتراض میکرد
:امروز به یکی از پسرا خوردم بعد کلی معذرت خواهی کردم ولی اون فقطططططط نگا کرددددد هیچ کار نکردددددددد میفهمیییییییی
در حالی که داشتم نوشابمو سمت لبام میبردم گفتم
:نه نمیفهمم..ولی اما خدایی توقعات بیجا داریااااا خب خوردی به پسره انتظار داشتی چیکار کنه مثلا بیاد با پسره دعوا کنه
اخم ریزی کرد قوطی نوشابرو ازم گرفت و گفت
:بله دعوا کنههههه
احی از سر حرس کشیدم ولی با صدای مایکی نتونستم
برگشتن دیدم مایکی و دراکن امدن تو کافه
دستمو براشون تکون دادم و به سمت ما امدن
مایکی خواست کنار اما بشینه و دراکن کنار من که با یه نگاه به شدت عصبی رو به مایکی گفتم
:مایکی....یا پیش من میشینی یا به جون موهای باجی میزنم دندوناتو میریزم تو حلقت
نیشخندی زد و امد کنار که دراکن گفت
:من کجا بشینم
پوکر بهش گفتم
:بیا بشین رو سر من خب بشین پیش اما دیگه
اما یه لبخند کوچیک زد و جارو برای نشستن دراکن باز کرد
وقتی دراکن نشست مایکی بهش گفت
:کن چین میدونستی یوکو چان(تورو میگه)روم کراش زده هاهاها
همه جز مایکی:وات
منو کافه رو برداشتم و محکم کوبیدم تو صورت مایکی
:مایکی جونم چی سفارش میدی
خواست حرفی بزنه که گفتم
:یا سفارش بده و حرف نزن یا گمشو بیرون
بعد به دراکن گفتم
:هی دراکن یه سوال...
لبخند شیطانی زدم و گفتم
:کسی رو دوست داریییییی
نه سریعی گفت که لبخند شیطانیم پر رنگ تر شد
:داداشی جونمممم واقعا کسی رو دوست ندالیییییی
قیافمو مظلوم کردم
:یعنی رل نمیخوایییییی
که با حرفش دوباره به لبخند شیطانیم برگشتم
:حالا کی میخواد رل من بشه
منو رو سمتش گرفتم
:خیلیاااااا میخوان رلت بشنننن....حالا چی میخوری
منو رو ازم گرفت و با قیافه وات د فاز گفت
:تو چته امروز تو داری ترسناک رفتار میکنیا
رو به اما کرد و میخواست چیزی بگه که با دیدن اما چشاش چهارتا شد
همه به اما نگا کردیم که سر تا پا قرمز شده و به من زل زده
تا اسمشو صدا زدم بلند شد دستمو گرفت و بلدم کرد و گفت
:خ...خب م..مم.ا دیگه بریم
و به سرعت باد شروع به دویدن کرد منم پشت سر خودش میکشید
_____________
من الان کار برام پیش امد یه ۱۵ دقیقه دیگه بقیشو مینویسم
هقققققققققق
خب باید بگم یه نفر با یه جمله کوتاه مخمو زد جوگیر شدم مینویسم
اینجا شما خواهر دراکنی و میدونی اما دوسش داره
اسمتم کیوکو هست
________________
زنگ طعتیلی کلاس به صدا در امد
وسایلمو جمع کردم و داشتم توی راه رو قدم میزدم که کسی با شدت پرید پشتم
روی زمین افتادم و اون فردم روم بود
:بلنددددددددد شووووووووووووووو
سریع از روم بلند شد وقتی ایستادن با صورت اشکی اما مواجه شدم
صورتم پوکر شد چون هروقت گریه میکرد مشخص بود چی شده
:باز کِن ریده بهت
در حالی که داشت اشکاشو باک میکرد با سر تایید کرد
(علامت شما+علامت اما_)
+اینکه کن برینه بهت چیز طبیعیه
_خیلیییییییییی بدییییییییییییییی
+خب حالا بگو چی شده
_اینجا نمیشهههههههه
+پس کجا
دستمو گرفت و به سمت نامعلومی رفت
___________۱۰ دقیقه بعد
توی کافه نشسته بودیم و اما داشت از اخلاق گند دراکن اعتراض میکرد
:امروز به یکی از پسرا خوردم بعد کلی معذرت خواهی کردم ولی اون فقطططططط نگا کرددددد هیچ کار نکردددددددد میفهمیییییییی
در حالی که داشتم نوشابمو سمت لبام میبردم گفتم
:نه نمیفهمم..ولی اما خدایی توقعات بیجا داریااااا خب خوردی به پسره انتظار داشتی چیکار کنه مثلا بیاد با پسره دعوا کنه
اخم ریزی کرد قوطی نوشابرو ازم گرفت و گفت
:بله دعوا کنههههه
احی از سر حرس کشیدم ولی با صدای مایکی نتونستم
برگشتن دیدم مایکی و دراکن امدن تو کافه
دستمو براشون تکون دادم و به سمت ما امدن
مایکی خواست کنار اما بشینه و دراکن کنار من که با یه نگاه به شدت عصبی رو به مایکی گفتم
:مایکی....یا پیش من میشینی یا به جون موهای باجی میزنم دندوناتو میریزم تو حلقت
نیشخندی زد و امد کنار که دراکن گفت
:من کجا بشینم
پوکر بهش گفتم
:بیا بشین رو سر من خب بشین پیش اما دیگه
اما یه لبخند کوچیک زد و جارو برای نشستن دراکن باز کرد
وقتی دراکن نشست مایکی بهش گفت
:کن چین میدونستی یوکو چان(تورو میگه)روم کراش زده هاهاها
همه جز مایکی:وات
منو کافه رو برداشتم و محکم کوبیدم تو صورت مایکی
:مایکی جونم چی سفارش میدی
خواست حرفی بزنه که گفتم
:یا سفارش بده و حرف نزن یا گمشو بیرون
بعد به دراکن گفتم
:هی دراکن یه سوال...
لبخند شیطانی زدم و گفتم
:کسی رو دوست داریییییی
نه سریعی گفت که لبخند شیطانیم پر رنگ تر شد
:داداشی جونمممم واقعا کسی رو دوست ندالیییییی
قیافمو مظلوم کردم
:یعنی رل نمیخوایییییی
که با حرفش دوباره به لبخند شیطانیم برگشتم
:حالا کی میخواد رل من بشه
منو رو سمتش گرفتم
:خیلیاااااا میخوان رلت بشنننن....حالا چی میخوری
منو رو ازم گرفت و با قیافه وات د فاز گفت
:تو چته امروز تو داری ترسناک رفتار میکنیا
رو به اما کرد و میخواست چیزی بگه که با دیدن اما چشاش چهارتا شد
همه به اما نگا کردیم که سر تا پا قرمز شده و به من زل زده
تا اسمشو صدا زدم بلند شد دستمو گرفت و بلدم کرد و گفت
:خ...خب م..مم.ا دیگه بریم
و به سرعت باد شروع به دویدن کرد منم پشت سر خودش میکشید
_____________
من الان کار برام پیش امد یه ۱۵ دقیقه دیگه بقیشو مینویسم
۱۱.۰k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.