رزکوچک

╭────────╮
‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌
╰────────╯
رُزکـــوچــــک²⁸
تهیونگ رز کوچکش رو بغل گرفت و بلندش کرد...
فلش فُروارد(ویو رزیتا)
همش کار نانسی بوده؟،اما بهش نمی‌خورد همچین دختری باشه.
به خودم اومدم،تهیونگ توی چشام زل زده بود.
آروم گفتم:میشه بلند شی؟
بلند شد و گفت:حتما،حسود خانــم
اخمی بهش کردم.
بلند شدم و روی تخت نشستم.
دستی توی موهاش کشید و گفت:باید برم یه جلسه مهم،شاید تا چند روز نیام،مواظب خودت باش
و بعد از اتاق خارج شد.
ملافه رو کشیدم روی سرم و آروم خندیدم.
یه هفته گذشته،اما تهیونگ هنوز برنگشته.
خدمتکار ها هرجا میرم باهام میان،حتی اجازه ندارم برم توی حیاط.
بعد از خوردن شام به همراه خدمتکار به سمت اتاق رفتیم.
روی تخت نشستم و منتظر به خدمتکار خیره شدم.
لبخند فیکی زدم و گفتم:میتونی بری
لبخندی زد و گفت:باشه،اگه کاری داشتید من جلوی درم
و بعد رفت بیرون.
کلافه از روی تخت بلند شدم و به سمت بالکن رفتم.
نسیم خنک بهاری موهامو به رقص درمیاورد.
چشمامو بستم و اجازه دادم نسیم بهاری نوازشم کنه.
یهو با یه صدا چشمامو باز کردم.
تهیونگ بی حال توی بغل توما افتاده بود و از ماشین پیاده میشدن.
با ترس سریع از اتاق خارج شدم و از پله ها رفتم پایین.
توما و تهیونگ وارد عمارت شدن.
به طرف توما دویدم و...

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۱۳)

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

پارت ۵

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط