part 47
//نیکی و یونجون وسایلا رو میارن //
چانی = خب پرنسس از کدوم شروع کنیم ...
یوری = اینکارو نکن ...
چانی = نه دیگه باید از فرستت استفاده کنی وگرنه خودم انتخاب میکنم ...
یوری = گفتم نکن ...
چانی = خب خودم انتخاب میکنم ...ولی بیا از چیزای ساده شروع کنیم... مثلا شلاق .. نیکی یوجون برید بالا سر جفتشون ...و تا وقتی نگفتم دست از شلاق زدن بر نمیدارید ...
//یونجون و نیکی میرن سمت هان و فیلیکس و شروع میکنن شلاق زدن که داد هر دوتاشون میره رو هوا ...//
یوری = نکن ..نکن خواهش میکنم ...//فریاد//
چانی = نه پرنسس تازه اولشه یکم تماشا کن و لذت ببر..
//پنج دقیقه میگذره و بچه ها حدود 100 تا شلاق خوردن ...که یوری دیگه تحمل نمیکنه و فریاد میزنه ...//
یوری = وایستید ///عربده و گریه ///
چانی = صبر کنید ببینیم پرنسس چی میگه ...
یوری = مگه نگفتی با من مشکل داری..بچه ها رو ول کن م...من میمونم هر کاری میکنی بکن ...
هان = یوری چرا چرت و پرت میگی...
//وقتی هان حرف میزنه چان صورتشو برمیگردون و یه نگاه ترسناک بهش میکنه ..پامیشه بره تا بزنتش که یوری دست چان و میگیره و نمیزاره بره //
یوری = چان... بهشون توجه نکن به حرف من گوش کن لطفا ..
چان = //یکم فکر میکنه // فکر خوبیه پرنسس ... یونجون و نیکی ...اون دوتا رو بیهوش کنید ولشون کنید تو جنگل ... مایک تو هم یوری رو دست و پاشو باز کن با من میاد باهاش کار دارم....
یوری = صبر کن ...از کجا مطمعن شم رو حرفت میمونی ...
چان =میتونم به روح پدر و مادرم که الان از دنیا رفتن قسم بخورم ...
یوری = باشه ...
هان = نه یوری نهههههه
فیلیکس = یوری نرو ...قبول نکن...
چانی = خب پرنسس از کدوم شروع کنیم ...
یوری = اینکارو نکن ...
چانی = نه دیگه باید از فرستت استفاده کنی وگرنه خودم انتخاب میکنم ...
یوری = گفتم نکن ...
چانی = خب خودم انتخاب میکنم ...ولی بیا از چیزای ساده شروع کنیم... مثلا شلاق .. نیکی یوجون برید بالا سر جفتشون ...و تا وقتی نگفتم دست از شلاق زدن بر نمیدارید ...
//یونجون و نیکی میرن سمت هان و فیلیکس و شروع میکنن شلاق زدن که داد هر دوتاشون میره رو هوا ...//
یوری = نکن ..نکن خواهش میکنم ...//فریاد//
چانی = نه پرنسس تازه اولشه یکم تماشا کن و لذت ببر..
//پنج دقیقه میگذره و بچه ها حدود 100 تا شلاق خوردن ...که یوری دیگه تحمل نمیکنه و فریاد میزنه ...//
یوری = وایستید ///عربده و گریه ///
چانی = صبر کنید ببینیم پرنسس چی میگه ...
یوری = مگه نگفتی با من مشکل داری..بچه ها رو ول کن م...من میمونم هر کاری میکنی بکن ...
هان = یوری چرا چرت و پرت میگی...
//وقتی هان حرف میزنه چان صورتشو برمیگردون و یه نگاه ترسناک بهش میکنه ..پامیشه بره تا بزنتش که یوری دست چان و میگیره و نمیزاره بره //
یوری = چان... بهشون توجه نکن به حرف من گوش کن لطفا ..
چان = //یکم فکر میکنه // فکر خوبیه پرنسس ... یونجون و نیکی ...اون دوتا رو بیهوش کنید ولشون کنید تو جنگل ... مایک تو هم یوری رو دست و پاشو باز کن با من میاد باهاش کار دارم....
یوری = صبر کن ...از کجا مطمعن شم رو حرفت میمونی ...
چان =میتونم به روح پدر و مادرم که الان از دنیا رفتن قسم بخورم ...
یوری = باشه ...
هان = نه یوری نهههههه
فیلیکس = یوری نرو ...قبول نکن...
- ۸.۷k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط