بلک روز Part 19
داغی نفساشو روی پوست صورتم حس می کردم ،
همین باعث میشود بدنم مور مور شه ...
از شرایطی که توش بودم حالم به هم میخورد جیمین منو به خودش چسبونده بود و این باعث میشد کل بدنم گر بگیره از طرفی بوی عطر تلخش رو اصلا نمی تونستم تحمل کنم .
بوش خوب بود ولی اون لحظه فقط باعث سر گیچه من میشد .
میخواستم خودم رو هر چوری شده از اون شرایط خلاص کنم
کلافه دستمو روی شونه هاش فشار دادم و خودم رو از بغلش پرت کردم بیرون .
با این کارم چند قدم به عقب پرت شدم ...
+ هیی رزی مراقب باش داری میخوری به ....
هنوز حرف جیمین تموم نشده بود که به پیشختمتی که سینی پر از شات ویسکی دستش بود برخورد کردم .
کل شاتا روی لباس سفیدم خالی شد .
دستمو رویه باسنم گذاشتم و ماساژ دادم .جوری افتادم که لگنم نزدیک بود خورد شه .
پیش خدمت سری مشغول جمع کردن شیشه خورده های روی زمین شد و با لکنت شروع به معذرت خواهی کرد
کلافه با لحن لوسی شروع به غر زدن کردم
_ وای از این بد تر نمیشه لباسم به گند گشیده شد
جیمین با پوزخنده سمتم اومد و کمک کرد از جام بلند شم
دستمو روی لباسم گشیدم .
_ وای ببین چه کثافت کاری شد ... گندش بزنن همش تقصیر تو بود ...
لبخند کجی زد
_ نخند بیشعور
با سر به پله ها اشاره کرد
+ پاشو برو تو یکی از اتاقای طبقه بالا من میرم واست یه لباسی چیزی جور کنم ....
دامن بلند لباسمو محکم تو دستم گرفتم و سمت پله ها رفتم و زیر لب کلی به جیمین فش دادم .
به اولین اتاقی که رسیدم درشو باز کردم و خودمو توش پرت کردم .
جلوی آینه ایستادم و شروع کردم به در آوردن لباسم بی حال با همون لباس زیر خودمو رویه صندلی داخل اتاق ولو کردم یه ربع گذشته بود ولی خبری از اومدن جیمین نشد دیگه داشتم کلافه میشودم پاشدم خواستم همون لباسمو باز بپوشم که یهو ...
در باز شد و جیمین وارد اتاق شد .
با قیافه خسته و موهای بهم ریخته داشت زیر لب غر میزد ...
+ واییی پسر اینجا چقدر اتاق دا ....
با دیدم من حرف تو دهنش ماسید . البته حق داشت .
من با لباس زیر طلبکارانه ایستاده بودم
_ درو برا آدمیزاد ساختن ، میموردی در بزنی ؟
با قیافه پوکر سر تا پامو دید زد اما یهو
همین باعث میشود بدنم مور مور شه ...
از شرایطی که توش بودم حالم به هم میخورد جیمین منو به خودش چسبونده بود و این باعث میشد کل بدنم گر بگیره از طرفی بوی عطر تلخش رو اصلا نمی تونستم تحمل کنم .
بوش خوب بود ولی اون لحظه فقط باعث سر گیچه من میشد .
میخواستم خودم رو هر چوری شده از اون شرایط خلاص کنم
کلافه دستمو روی شونه هاش فشار دادم و خودم رو از بغلش پرت کردم بیرون .
با این کارم چند قدم به عقب پرت شدم ...
+ هیی رزی مراقب باش داری میخوری به ....
هنوز حرف جیمین تموم نشده بود که به پیشختمتی که سینی پر از شات ویسکی دستش بود برخورد کردم .
کل شاتا روی لباس سفیدم خالی شد .
دستمو رویه باسنم گذاشتم و ماساژ دادم .جوری افتادم که لگنم نزدیک بود خورد شه .
پیش خدمت سری مشغول جمع کردن شیشه خورده های روی زمین شد و با لکنت شروع به معذرت خواهی کرد
کلافه با لحن لوسی شروع به غر زدن کردم
_ وای از این بد تر نمیشه لباسم به گند گشیده شد
جیمین با پوزخنده سمتم اومد و کمک کرد از جام بلند شم
دستمو روی لباسم گشیدم .
_ وای ببین چه کثافت کاری شد ... گندش بزنن همش تقصیر تو بود ...
لبخند کجی زد
_ نخند بیشعور
با سر به پله ها اشاره کرد
+ پاشو برو تو یکی از اتاقای طبقه بالا من میرم واست یه لباسی چیزی جور کنم ....
دامن بلند لباسمو محکم تو دستم گرفتم و سمت پله ها رفتم و زیر لب کلی به جیمین فش دادم .
به اولین اتاقی که رسیدم درشو باز کردم و خودمو توش پرت کردم .
جلوی آینه ایستادم و شروع کردم به در آوردن لباسم بی حال با همون لباس زیر خودمو رویه صندلی داخل اتاق ولو کردم یه ربع گذشته بود ولی خبری از اومدن جیمین نشد دیگه داشتم کلافه میشودم پاشدم خواستم همون لباسمو باز بپوشم که یهو ...
در باز شد و جیمین وارد اتاق شد .
با قیافه خسته و موهای بهم ریخته داشت زیر لب غر میزد ...
+ واییی پسر اینجا چقدر اتاق دا ....
با دیدم من حرف تو دهنش ماسید . البته حق داشت .
من با لباس زیر طلبکارانه ایستاده بودم
_ درو برا آدمیزاد ساختن ، میموردی در بزنی ؟
با قیافه پوکر سر تا پامو دید زد اما یهو
۳.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.