این روزها سخت مشغول نوشتن هستم نوشتن از تو از احساسم خاطر
این روزها سخت مشغول نوشتن هستم نوشتن از تو از احساسم خاطره هایم دوست داشتنت
راستش شنیده ام هر کسی برای روز مبادا چیزی کنار می گذارد یک نفر پول یک نفر ملک یکی جواهرات آخر بعضی ها از بی پولی می ترسند بعضی ها از بیماری و عده ای از گرفتاری من اما از روزهای پیری روزهای ۶۰ سالگی۷۰ سالگی کمی کمتر یا کمی بیشتر آن روزها که شاید دست هایم بلرزد سوی چشمهایم کم شود گوش هایم دقیق نشوند و این آلزایمر لعنتی سراغ من هم بیاید روزهایی که دیگر تو را به خاطرنیاورم من هم می خواهم نوشته هایم را کنار بگذارم تا با خواندنشان حس و حال این روزها را از یاد نبرم اما بین خودمان بماند خیلی نگرانم نکند آن روزها هر صبح که از خواب بیدار می شوم حتی یادم نیاید دفترم را کجا گذاشته ام پس وادارم نکن دوستت نداشته باشم هرجا که میخواهی برو هرچه دلت میخواهد بگو اما وادارم نکن دوستت نداشته باشم من جز دوست داشتنت کاری از دستم برنمی آید
راستش شنیده ام هر کسی برای روز مبادا چیزی کنار می گذارد یک نفر پول یک نفر ملک یکی جواهرات آخر بعضی ها از بی پولی می ترسند بعضی ها از بیماری و عده ای از گرفتاری من اما از روزهای پیری روزهای ۶۰ سالگی۷۰ سالگی کمی کمتر یا کمی بیشتر آن روزها که شاید دست هایم بلرزد سوی چشمهایم کم شود گوش هایم دقیق نشوند و این آلزایمر لعنتی سراغ من هم بیاید روزهایی که دیگر تو را به خاطرنیاورم من هم می خواهم نوشته هایم را کنار بگذارم تا با خواندنشان حس و حال این روزها را از یاد نبرم اما بین خودمان بماند خیلی نگرانم نکند آن روزها هر صبح که از خواب بیدار می شوم حتی یادم نیاید دفترم را کجا گذاشته ام پس وادارم نکن دوستت نداشته باشم هرجا که میخواهی برو هرچه دلت میخواهد بگو اما وادارم نکن دوستت نداشته باشم من جز دوست داشتنت کاری از دستم برنمی آید
۲.۱k
۲۲ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.