> < A captive of his group > <
>_< A captive of his group >_<
part۳
جانگ می ویو
سریع رفتم ودیدم ک چند نفر ی دختر رو دارن میبرن تو ی ون و دستو پاش رو بستن میخواستم برم جلو ک دستم کشیده شد ب سمتی و وقتی ب اون طرف نگاه کردم دیدم ا/ته
~ا/تتتتتتتتتت(باجیغ)
ک ا/ت جلوی دهنم رو گرفت و شندیم یکی از اون مرداگفت: ی نفر اینحاست
و یکی دیگه ک انگار رئیسشون بود با صدای سرد و خشکی گفت برین ببینین کی بود و بکشینش
با این حرفش موهای تنم سیخ شد ک ا/ت دستم رو کشید و از ی جایی ب سمت بالکن دویدو من همینجوری ب اون مردا نگاه میکردم ا/ت جلوی صورتش رو پوشوند و ی دستمال گردن ب من داد وگفت: زود باش نباید بشناسنمون
~با.. باشه (دستمال رو گرفتم و جلوی صورتم بستم)
ا/ت همینجور دستم رو میکشید و میدوید ب بالکن ک رسیدیم دیدم اونا دارن میدون دنبالمون و دوتا از اونها دارن با خیرگی نگامون میکنن
یکی چشماش اروم و پاک ب نظر میرسید و اون یکی چشماش سرد و بی روح بود و همین جور ک میدویدم ب اونها نگاه میکردم ک ا/ت صدام کرد و با سرعته بیشتری صورتم رو چرخوندم و ب سمته دره بالکن شرکت رفتیم و رفتیم داخل شرکت داخل اتاقه ا/ت
با نفس نفس زدن ازش پرسیدم
~ا.. ا/ت اونا.. اونا کی بودن... چی میگفتن...
+او.. اونا.. عضو ی بانده.... بانده.. مافیایی بودن...
~چییییی(باجیغ)
+هیسسس.. اروم باش
~وای.. خدا اگه... اگه میگرفتنمون.. مرده بودیم
+باشه خیله خب.... بیا یکم.. یکم آب بخور نفست بالا بیاد
ابو باحرص گرفتم و خوردم و گفتم ک چی شنیده
+باش باش از اول میگم
ا/ت ویو
میخواستم چیزی بگم ک صدای تق تق در بلند شد و اجازه دادم بیاد تو بادیدن کسی ک از در اومد داخل هم من هم جانگ می خشکمون زد.........
خب چون ی چند روزی نیستم پارت بعد هم میزارم و بعد شرط😁
part۳
جانگ می ویو
سریع رفتم ودیدم ک چند نفر ی دختر رو دارن میبرن تو ی ون و دستو پاش رو بستن میخواستم برم جلو ک دستم کشیده شد ب سمتی و وقتی ب اون طرف نگاه کردم دیدم ا/ته
~ا/تتتتتتتتتت(باجیغ)
ک ا/ت جلوی دهنم رو گرفت و شندیم یکی از اون مرداگفت: ی نفر اینحاست
و یکی دیگه ک انگار رئیسشون بود با صدای سرد و خشکی گفت برین ببینین کی بود و بکشینش
با این حرفش موهای تنم سیخ شد ک ا/ت دستم رو کشید و از ی جایی ب سمت بالکن دویدو من همینجوری ب اون مردا نگاه میکردم ا/ت جلوی صورتش رو پوشوند و ی دستمال گردن ب من داد وگفت: زود باش نباید بشناسنمون
~با.. باشه (دستمال رو گرفتم و جلوی صورتم بستم)
ا/ت همینجور دستم رو میکشید و میدوید ب بالکن ک رسیدیم دیدم اونا دارن میدون دنبالمون و دوتا از اونها دارن با خیرگی نگامون میکنن
یکی چشماش اروم و پاک ب نظر میرسید و اون یکی چشماش سرد و بی روح بود و همین جور ک میدویدم ب اونها نگاه میکردم ک ا/ت صدام کرد و با سرعته بیشتری صورتم رو چرخوندم و ب سمته دره بالکن شرکت رفتیم و رفتیم داخل شرکت داخل اتاقه ا/ت
با نفس نفس زدن ازش پرسیدم
~ا.. ا/ت اونا.. اونا کی بودن... چی میگفتن...
+او.. اونا.. عضو ی بانده.... بانده.. مافیایی بودن...
~چییییی(باجیغ)
+هیسسس.. اروم باش
~وای.. خدا اگه... اگه میگرفتنمون.. مرده بودیم
+باشه خیله خب.... بیا یکم.. یکم آب بخور نفست بالا بیاد
ابو باحرص گرفتم و خوردم و گفتم ک چی شنیده
+باش باش از اول میگم
ا/ت ویو
میخواستم چیزی بگم ک صدای تق تق در بلند شد و اجازه دادم بیاد تو بادیدن کسی ک از در اومد داخل هم من هم جانگ می خشکمون زد.........
خب چون ی چند روزی نیستم پارت بعد هم میزارم و بعد شرط😁
۸.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.