جیمین:خفشو اونم فقط تو سن 24 سالگی بود بخاطر فشار هایی که
جیمین:خفشو اونم فقط تو سن 24 سالگی بود بخاطر فشار هایی که بابام روم گذاشته بود
تهیونگ:دیگه من نمی دونم
شام چی بخوریم
جیمین:اسکل بزار بریم ناهارو برینم بعد به فکر شام باش فیلم بزار (الان حدودا 3 ساعت گذشته)
ویو ات
با صدای نکره ای یونا از خواب پاشدم
که دیدم داره عاح ناله میکنه رفتم تو اتاقش
یونا:ایییی ات تروخدا کمکم کن بچم
ات سرعت زنگ میزنه اورژانس میاد میرن برای معاینه
دکتر:چه نسبتی دارین باهم
ات:زن دومم
دکتر:اها من یه چیز دیگه فک کردم
ات:دکتر واقعا که من با این عن برم وارد رابطه از من حامله شه😐
دکتر:نه منظوری نداشتم
ات:حال بچه ها چطوره
دکتر:از قبل بهتر
یونا:اوهه خدارو شکرتتتتتتتتتتتتتت
ات:جمع کن بریم
میرن خونه
ات:خیلی عنی که منو از خواب بیدار کردی
یونا:بیا بشین باهات حرف دارم
ات:بنال
یونا:بشین
ات:سرپا راحتم زرتو بزن
یونا:ات با خودت فک کردی جیمین برا چی تو خواسته باهات ازدواج کرده
ات:الان منظورت توهین ایی
یونا:نه ببین واقعا از حق نگذریم درسته تو هوی منی اما من در عوض یه دختر دارم بهت میگم تو واقعا حیکل سkسی داری واقعا هر پسری دوست داره رابطه داشته باشه باهات حالا من دخترم اینطوری میبینمت ببین دیگه پسرا چی میبیننت
ات:الان داری میگه جیمین منو فقط برای بدنم میخواد
یونا:فک کنم
ات:یونا خیلی خری
یونا:ببخشید چرا
ات:یکم منطقی فک کن جیمین اگه منو برای بدنم فقط میخواست می تونست باهام ازدواج نکنه پارتنرم باشه نه شوهرم اینطوری هر وقت خسته شد از بدنم می تونه ولم کنه اما الان نه چون ما ازدواج کردیم و می دونی که کسی که با یکی ازدواج میکنه فقط برا بدنش نمی خواد برای خیلی وچیزای دیگه ایم میخواد
یونا:خودت میدونی اگه یهو ولت کرد چی
ات:فعلا که تو سر راهی باید نگران خودتو بچه باشی که جیمین پرتت نکنه بیرون
یونا:چرا بهت برمیخوره ناراحت میشی
ات:کسی گوه میخوره منو ناراحت کنه مخصوصا تو
ات میره تو اتاقش
ویو ات
هعی خدا دلم برا جیمین تنگ شده هیچ سرگرمی ندارم نه گوشیم پیشمه نه لپ تاپم اجوما هم که نیست رفتم لباسامو عوض کردم رفتم حیاط عمارت گشتم همینطوری داشتم قدم میزدم که یهو یه کاکتوس بزرگ دیدم که یه چیزای صورتی ازش اویزونه رفتم سمتش و بله میوه کاکتوس بود چیزی که خیلی دوست داشتم بخورم رفتم از خونه ظرف اوردم کندم چندتا تیغ رفت تو دستم مثل سگ درد داشتم میوه هارو بردم داخل خونه گذاشتم دستم پر تیغ شده بود رفتم موچین ناخن گیر برداشتم افتادم به جون انگشتام ک. صکشا دوتاش بیرون نیومد مثل سگ درد داشتم میوه ها زهر مارم شد کلا از امروز متنفرم رفتم از نگهبان گوشیشو بگیرم با جیمین حرف بزنم
میره تو حیاط
ات:عه ببخشید اقا
مینسوک:بله خانم پارک
ات:ببخشید
مینسوک:عه اخه شما زن اقای پارک شدین گفتم اینطوری صدا کنم
ات:اها اسمت مینسوک بود
مینسوک:بله
ات:میشه با گوشیت به جیمین زنگ بزنی
مینسوک:بله
بهش زنگ میزنه گوشیو میده به ات
ات:الو عشقم
جیمین:......
تهیونگ:دیگه من نمی دونم
شام چی بخوریم
جیمین:اسکل بزار بریم ناهارو برینم بعد به فکر شام باش فیلم بزار (الان حدودا 3 ساعت گذشته)
ویو ات
با صدای نکره ای یونا از خواب پاشدم
که دیدم داره عاح ناله میکنه رفتم تو اتاقش
یونا:ایییی ات تروخدا کمکم کن بچم
ات سرعت زنگ میزنه اورژانس میاد میرن برای معاینه
دکتر:چه نسبتی دارین باهم
ات:زن دومم
دکتر:اها من یه چیز دیگه فک کردم
ات:دکتر واقعا که من با این عن برم وارد رابطه از من حامله شه😐
دکتر:نه منظوری نداشتم
ات:حال بچه ها چطوره
دکتر:از قبل بهتر
یونا:اوهه خدارو شکرتتتتتتتتتتتتتت
ات:جمع کن بریم
میرن خونه
ات:خیلی عنی که منو از خواب بیدار کردی
یونا:بیا بشین باهات حرف دارم
ات:بنال
یونا:بشین
ات:سرپا راحتم زرتو بزن
یونا:ات با خودت فک کردی جیمین برا چی تو خواسته باهات ازدواج کرده
ات:الان منظورت توهین ایی
یونا:نه ببین واقعا از حق نگذریم درسته تو هوی منی اما من در عوض یه دختر دارم بهت میگم تو واقعا حیکل سkسی داری واقعا هر پسری دوست داره رابطه داشته باشه باهات حالا من دخترم اینطوری میبینمت ببین دیگه پسرا چی میبیننت
ات:الان داری میگه جیمین منو فقط برای بدنم میخواد
یونا:فک کنم
ات:یونا خیلی خری
یونا:ببخشید چرا
ات:یکم منطقی فک کن جیمین اگه منو برای بدنم فقط میخواست می تونست باهام ازدواج نکنه پارتنرم باشه نه شوهرم اینطوری هر وقت خسته شد از بدنم می تونه ولم کنه اما الان نه چون ما ازدواج کردیم و می دونی که کسی که با یکی ازدواج میکنه فقط برا بدنش نمی خواد برای خیلی وچیزای دیگه ایم میخواد
یونا:خودت میدونی اگه یهو ولت کرد چی
ات:فعلا که تو سر راهی باید نگران خودتو بچه باشی که جیمین پرتت نکنه بیرون
یونا:چرا بهت برمیخوره ناراحت میشی
ات:کسی گوه میخوره منو ناراحت کنه مخصوصا تو
ات میره تو اتاقش
ویو ات
هعی خدا دلم برا جیمین تنگ شده هیچ سرگرمی ندارم نه گوشیم پیشمه نه لپ تاپم اجوما هم که نیست رفتم لباسامو عوض کردم رفتم حیاط عمارت گشتم همینطوری داشتم قدم میزدم که یهو یه کاکتوس بزرگ دیدم که یه چیزای صورتی ازش اویزونه رفتم سمتش و بله میوه کاکتوس بود چیزی که خیلی دوست داشتم بخورم رفتم از خونه ظرف اوردم کندم چندتا تیغ رفت تو دستم مثل سگ درد داشتم میوه هارو بردم داخل خونه گذاشتم دستم پر تیغ شده بود رفتم موچین ناخن گیر برداشتم افتادم به جون انگشتام ک. صکشا دوتاش بیرون نیومد مثل سگ درد داشتم میوه ها زهر مارم شد کلا از امروز متنفرم رفتم از نگهبان گوشیشو بگیرم با جیمین حرف بزنم
میره تو حیاط
ات:عه ببخشید اقا
مینسوک:بله خانم پارک
ات:ببخشید
مینسوک:عه اخه شما زن اقای پارک شدین گفتم اینطوری صدا کنم
ات:اها اسمت مینسوک بود
مینسوک:بله
ات:میشه با گوشیت به جیمین زنگ بزنی
مینسوک:بله
بهش زنگ میزنه گوشیو میده به ات
ات:الو عشقم
جیمین:......
۱۲.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.