پارت نمیدونم چندم🗿
پارت نمیدونم چندم🗿
ویو ریندو*
الان حدود یکی دوماهه گذشته و ران نیومده پیشم. عملا دارم دیوونه میشم نه میتونم درست غذا بخورم نه میتونم درست بخوابم برنامه داشتم برای این که یکم حواسم پرت بشه برم بار و یکم سمت کنم. ساعتای نه و ده شب بود که حاضر شدم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت بار بعد از چهل دقیقه رسیدم و رفتن تو نشستم و چند تا شیشه کامل ویسکی سفارش دادم بعد از اینکه سفارشمو اوردن شروع به خوردنشون کردم بطری اولو خوردن وقتی میخواستم دومی رو باز کنم راحیه آشنایی حس کردم راحیه.....بود وایسا... این رایحه رانه
اطرافم رو نگاه کردم که چشمم به ران خورد که به گوشه تنها نشسته بود از جام بلند شدم و سمتش رفتم دستمو رو شونش گذاشتم و اروم صداش کردم
«هوممم»
ران سرشو بالا گرفتو نگاهم کرد ولی گیج بود
«چی میخوای؟اصلا تو کی هستی»
خندید و ادامه داد.
«چرا رنگ موهات انقد مسخرس ادم یاد دخترا میوفته نکنه واقعا دختری ؟پس چرا ممه نداری؟»
نگاهش کردمو گفتم
[نگران نباش عزیزم دختر نیستم ممه ندارم ولی بجاش یه چیز دیگه دارم]
«بکش پایین ببینم داری»
[هعی خدا...مستی پس بیخیال....عام بریم خونه؟]
«من با غربیه ها هیچ جا نمیرم »
[یه جوجو دارم غار غار میکنه ها]
«منم یه داداش دارم زود قهر میکنه »
[میخوای بگی اونی که قهر کرده و دوماهه نیومده خونه من بودم؟]
«هوم؟تو داداش منو میشناسی»
ولی انگار بخاطر مستی زیاد هیچی حالیش نمیشد با این وضعیت که روی فرموناش هیچ کنترلی نداره ممکنه اتفاقای بدی بیوفته
یهو براید استایل بغلش کردم و سمت در رفتم
همونجوری تو بغلم دست و پا میزد
«ولم کنننن»
[اروم بگیر الان میبرمت خونه]
خونمون نزدیک بار بود تقریبا رسیده بودیم
---------
میخواستم زودتر بزارم ویس خطا میداد
ویو ریندو*
الان حدود یکی دوماهه گذشته و ران نیومده پیشم. عملا دارم دیوونه میشم نه میتونم درست غذا بخورم نه میتونم درست بخوابم برنامه داشتم برای این که یکم حواسم پرت بشه برم بار و یکم سمت کنم. ساعتای نه و ده شب بود که حاضر شدم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت بار بعد از چهل دقیقه رسیدم و رفتن تو نشستم و چند تا شیشه کامل ویسکی سفارش دادم بعد از اینکه سفارشمو اوردن شروع به خوردنشون کردم بطری اولو خوردن وقتی میخواستم دومی رو باز کنم راحیه آشنایی حس کردم راحیه.....بود وایسا... این رایحه رانه
اطرافم رو نگاه کردم که چشمم به ران خورد که به گوشه تنها نشسته بود از جام بلند شدم و سمتش رفتم دستمو رو شونش گذاشتم و اروم صداش کردم
«هوممم»
ران سرشو بالا گرفتو نگاهم کرد ولی گیج بود
«چی میخوای؟اصلا تو کی هستی»
خندید و ادامه داد.
«چرا رنگ موهات انقد مسخرس ادم یاد دخترا میوفته نکنه واقعا دختری ؟پس چرا ممه نداری؟»
نگاهش کردمو گفتم
[نگران نباش عزیزم دختر نیستم ممه ندارم ولی بجاش یه چیز دیگه دارم]
«بکش پایین ببینم داری»
[هعی خدا...مستی پس بیخیال....عام بریم خونه؟]
«من با غربیه ها هیچ جا نمیرم »
[یه جوجو دارم غار غار میکنه ها]
«منم یه داداش دارم زود قهر میکنه »
[میخوای بگی اونی که قهر کرده و دوماهه نیومده خونه من بودم؟]
«هوم؟تو داداش منو میشناسی»
ولی انگار بخاطر مستی زیاد هیچی حالیش نمیشد با این وضعیت که روی فرموناش هیچ کنترلی نداره ممکنه اتفاقای بدی بیوفته
یهو براید استایل بغلش کردم و سمت در رفتم
همونجوری تو بغلم دست و پا میزد
«ولم کنننن»
[اروم بگیر الان میبرمت خونه]
خونمون نزدیک بار بود تقریبا رسیده بودیم
---------
میخواستم زودتر بزارم ویس خطا میداد
۱۳.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.