مثل آن گل که به گلخانه بپیوست بیا

مثل آن گل که به گلخانه بپیوست بیا
دلم از دیدن روی تو چه تنگست بیا !

مثل یک ماه که در شب به دل آب افتاد
دل من منتظر آمدنت هست بیا

گر چه این کوچه ما هم گذرش تعطیل است
باز هم گاه به این کوچه ی بن بست بیا

خسته ام کاش بدانی که چه حالی دارم
خانه ام بی نفست مرده و سرد است بیا

مانده ام بر سر قولم ، اگر امکانش هست
جان من دیر نکن ، میروم از دست ، بیا
☘☘☘
دیدگاه ها (۰)

به گريه گفتمش : آيا گذر كني بر من ؟به خنده گفت : اگر خاك راه...

شب داستان غریبانه اے ست از دلتنگے هاے لیلیو نیامدن هاے مجنون...

عمری دگر بباید بعد از وفات ما راڪاین عمر طی نمودیم اندر امید...

شبها به ماه دیده ترا یاد میکنمبا مه فسانه گفته و فریاد میکنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط