✯love in hate✯
✯love in hate✯
پارت۲۴
€همگیییی بیاین بیرونننن
از هم جدا شدیم رفتیم بیرون بقیه هم بودن..دست جیمینو نگا کردم ولی لباسش استین بلند بود و چیزی ندیدم..
€شما سه تا لباساتون کو؟
_نمیدونستم کدوم لباسه
€کوک،میسو،تهیونگ برین لباساتونو عوض کنین و بیاین
+منظورش کدوم لباسه؟
×بیا نشونت بدم
برگشتیم توی چادر کوک رفت توی کیفشو گشت و یه پیرن سبز و شلوار کرمی در اورد
×اینارو پیدا کن تو کیفت من میرم بیرون تو بپوش بعد من میپوشم
+باشه
رفت بیرون و لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون (اسلاید بعد)منتظر موندیم تا کوک اومد همه لباساشون عین هم بود بجز ته و جیمین که دکمه هارو باز گذاشته بودن و یه پیرن سفید زیرش پوشیده بودن..کوک از چادر در اومد که دیدم اونم لباسشو مث اون دوتا پوشیده بود..
€خب چنتا گروهتون میکنم کلا ۱۲ گروهین پس ۲تا گروه برای انجام یه کار انتخواب میشن
تهیونگ و جیمین و جونگ کوک و میسو برین چوب جم کنین لیاومیا و جیهوپ و میلی برین یه چیزی برا خوردن پیدا کنین .......
داشتم به معلم گوش میدادم که کوک دستمو گرفت و دنبال خودش برد
+خب صبرمیکردی کله گروهارو بگه
×کاری که ما باید انجام بدیمو گفت چرا وقتنونو تلف کنیم؟
+راس میگی...حالا کجا چوب پیدا کنیم؟
×یه قسمت جنگل هست چوب زیاده میریم اونجا کلا ۳ساعت طول میکشه
+اوکی
بالاخره بعد ۱ساعت رسیدیم چوب خیلی زیاد ریخته بود هر دفه نزدیک بود بخورم زمین...داشتیم چوب جم میکردیم..از هم جدا شدیم کوک رفت یه سمت دیگا من یه سمت دیگه...میخواستم یه چوبه دیگه ور دارم که یکی زود تر از من ور داشتش..
+باز تو؟؟؟
_ببخشید فقط همیجا چوبه هااا
+برو بابا
_بخاطر بی ادبیت یه چیزی رو بت نمیدم
+چی میگی بابا..گمش...دستبندم دسته تو چی میخواد؟؟؟
_او پس درست حدس زدم برا تو بود
+پسش بده
_نمیخوام...هویی چیکار میکنی کل چوبا ریختت
+بده منن
وقتی گفت دستبندم دستشه چوبارو ول کردم و دویدم سمتش چوبا از دستش ول شد دستشو برد بالا که دستم به دستبند نرسه پریدم بالا که پاش گیر کرد به چوب و افتاد زمین من افتادم روش..ولی با حس چیزی روی سینم نگاهمو از صورتش گرفتم..دوتا دستاش روی سینه هام بود...
پارت۲۴
€همگیییی بیاین بیرونننن
از هم جدا شدیم رفتیم بیرون بقیه هم بودن..دست جیمینو نگا کردم ولی لباسش استین بلند بود و چیزی ندیدم..
€شما سه تا لباساتون کو؟
_نمیدونستم کدوم لباسه
€کوک،میسو،تهیونگ برین لباساتونو عوض کنین و بیاین
+منظورش کدوم لباسه؟
×بیا نشونت بدم
برگشتیم توی چادر کوک رفت توی کیفشو گشت و یه پیرن سبز و شلوار کرمی در اورد
×اینارو پیدا کن تو کیفت من میرم بیرون تو بپوش بعد من میپوشم
+باشه
رفت بیرون و لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون (اسلاید بعد)منتظر موندیم تا کوک اومد همه لباساشون عین هم بود بجز ته و جیمین که دکمه هارو باز گذاشته بودن و یه پیرن سفید زیرش پوشیده بودن..کوک از چادر در اومد که دیدم اونم لباسشو مث اون دوتا پوشیده بود..
€خب چنتا گروهتون میکنم کلا ۱۲ گروهین پس ۲تا گروه برای انجام یه کار انتخواب میشن
تهیونگ و جیمین و جونگ کوک و میسو برین چوب جم کنین لیاومیا و جیهوپ و میلی برین یه چیزی برا خوردن پیدا کنین .......
داشتم به معلم گوش میدادم که کوک دستمو گرفت و دنبال خودش برد
+خب صبرمیکردی کله گروهارو بگه
×کاری که ما باید انجام بدیمو گفت چرا وقتنونو تلف کنیم؟
+راس میگی...حالا کجا چوب پیدا کنیم؟
×یه قسمت جنگل هست چوب زیاده میریم اونجا کلا ۳ساعت طول میکشه
+اوکی
بالاخره بعد ۱ساعت رسیدیم چوب خیلی زیاد ریخته بود هر دفه نزدیک بود بخورم زمین...داشتیم چوب جم میکردیم..از هم جدا شدیم کوک رفت یه سمت دیگا من یه سمت دیگه...میخواستم یه چوبه دیگه ور دارم که یکی زود تر از من ور داشتش..
+باز تو؟؟؟
_ببخشید فقط همیجا چوبه هااا
+برو بابا
_بخاطر بی ادبیت یه چیزی رو بت نمیدم
+چی میگی بابا..گمش...دستبندم دسته تو چی میخواد؟؟؟
_او پس درست حدس زدم برا تو بود
+پسش بده
_نمیخوام...هویی چیکار میکنی کل چوبا ریختت
+بده منن
وقتی گفت دستبندم دستشه چوبارو ول کردم و دویدم سمتش چوبا از دستش ول شد دستشو برد بالا که دستم به دستبند نرسه پریدم بالا که پاش گیر کرد به چوب و افتاد زمین من افتادم روش..ولی با حس چیزی روی سینم نگاهمو از صورتش گرفتم..دوتا دستاش روی سینه هام بود...
۱۰.۵k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.