پارت سی و یکم. رد پا
وقتی وارد چاله زمانی شدیم پسری با موهای مرتب و شونه شده به رنگ قهوه ای و چشمان سبز
دراکو: مطمعنی خودشه؟
اما: اره خودشه
دراکو: تو بمون اینجا من جلو میرم
دراکو: سلام
فرد ناشناس: سلام لطفا زودتر منو از اینجا بیارین بیرون دارم دیونه میشممم!
دراکو: اول یکم اروم باش
جلو رفتم و کنار دراکو ایستادم
دراکو: باشه اسمت چیه؟
فرد ناشناس: من اسمم ریگولوس هست و از خاندان بلک هستم
دراکو: فکر کنم نسبتی با سیریوس بلک داری
ریگولوس: اره برادرمه
اما: برادرته؟
ریگولوس: اره
اما: ازش خبر هم داری؟
ریگولوس: من داخل چاله های زمانی گیر کردم بعد توقع داری از دنیای بیرون بدونم؟
اما: باشه ببخشید
ریگولوس: خب شما ازش خبر دارید؟
اما: اره ولی...
ریگولوس: ولیی و چیی؟
اما: اون مرده
ریگولوس: واق.... عا؟؟
دراکو: اره
اما: واقعا متاسفم
ریگولوس: خب اون دیگه مرده
بهتره به جای اینکه به اون فکر کنیم به فکر ادم های زنده باشیم
اما: اره همینطوره
*واقعا طرز فکرش برام عجیب بود و کمی متفاوت*
دراکو: خب الان بهتره دیگه برگردیم تا ماهم گیر نیوفتادیم
اما: اره راست میگی
ریگولوس عجله کن
ریگولوس: باشه اومدم
از چاله بیرون اومدیم و ریگلووس رو به اتاق مخفی بردم تا کسی نبینه
اما: بیا بشین
*ریگولوس نشست*
اما: خب بگو ببینم چی شد که داخل چاله های زمانی گیر کردی؟
ریگولوس:.......
دراکو: مطمعنی خودشه؟
اما: اره خودشه
دراکو: تو بمون اینجا من جلو میرم
دراکو: سلام
فرد ناشناس: سلام لطفا زودتر منو از اینجا بیارین بیرون دارم دیونه میشممم!
دراکو: اول یکم اروم باش
جلو رفتم و کنار دراکو ایستادم
دراکو: باشه اسمت چیه؟
فرد ناشناس: من اسمم ریگولوس هست و از خاندان بلک هستم
دراکو: فکر کنم نسبتی با سیریوس بلک داری
ریگولوس: اره برادرمه
اما: برادرته؟
ریگولوس: اره
اما: ازش خبر هم داری؟
ریگولوس: من داخل چاله های زمانی گیر کردم بعد توقع داری از دنیای بیرون بدونم؟
اما: باشه ببخشید
ریگولوس: خب شما ازش خبر دارید؟
اما: اره ولی...
ریگولوس: ولیی و چیی؟
اما: اون مرده
ریگولوس: واق.... عا؟؟
دراکو: اره
اما: واقعا متاسفم
ریگولوس: خب اون دیگه مرده
بهتره به جای اینکه به اون فکر کنیم به فکر ادم های زنده باشیم
اما: اره همینطوره
*واقعا طرز فکرش برام عجیب بود و کمی متفاوت*
دراکو: خب الان بهتره دیگه برگردیم تا ماهم گیر نیوفتادیم
اما: اره راست میگی
ریگولوس عجله کن
ریگولوس: باشه اومدم
از چاله بیرون اومدیم و ریگلووس رو به اتاق مخفی بردم تا کسی نبینه
اما: بیا بشین
*ریگولوس نشست*
اما: خب بگو ببینم چی شد که داخل چاله های زمانی گیر کردی؟
ریگولوس:.......
۴.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.