رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
part ⁴⁹
ویو یونگی:
بعد از اینکه زخمشو تمیز کردم روشو چسپ زدم
خیلی دلم براش میسوخت
مامان باباش اونو فروختن ب یکی مث بابای من
اونم ی قمارباز کثیفه ک بخاطر پول هرکاری میکنه؟
هه برام عجیب بود چجور یکی اینقد وحشی باید ی دختر مظلوم رو تحت فرمانبرداری خودش در بیاره اخه چرا؟
هعی بسه این حرفا... من نمیذارم دیگ دست هیچکی حتی خونوادش هم بهش بخوره تا اخر عمرم ازش محافظت میکنم حتی اگ بشه بخاطرش قاتلم بشم این کارو انجام میدم...
جه هوآ رو براید استایل بغل کردم و بردمش بالا تو اتاقش
پتو رو روش کشیدم و سرشو بوسیدم نمیدونم چرا ولی وقتی میخواستم برم دستمو گرفت
♡لطفا نرو.... لطفا نروو..*گریه*
نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود
دستمو زدم روی پیشونیش خیلی داغ بود
ویو جه هوآ:
داشتم خواب میدیدم یعنی؟ واقعیت نداشت؟
خوابش:
توی ی بیابون بی اب و علف رها شده بودم گرمای خورشید باعث میشد همش سرآب ببینم و وادارم میکرد سمتش برم خیلی بد بود
یهو مامان و بابام و جه مین داشتن میومدن سمتم ولی چرا با آتیش؟ چرا آتیش دستشون بود و داشتن آتیش میگرفتن؟ صورتمو چرخندم یونگی ناخود آگاه داشت میرفت سمتشون
♡ی ی یونگییی نرووو
دستشو گرفته بودم ولی هیچ جوابی بهم نمیداد و ب راهش ادامه میداد هر چی جلوتر میرفت اونا سرعتشون بیشتر میشد و سریع تر از دفعات قبل ب سمتمون میومدن
♡ی ی یونگییی نرووو خواهش میکنم ترکم نکنننن
تو این مدت خیلی بهش وابسته شده بودم خیلی خیلی
یونگی دستشو ب طرف آتیش بلند میکرد و میخواست بره توش ولی من ب پاش چسپیده بودم و تقلا میکردم اما اون منو با خودش میبرد و میکشید
♡نههههههه
از خواب پریدم یونگی رو دیدم و بغلش کردم
♡ه ه ه ه *نفس میرنه* ه ه یونگی نروو از پیشم نرووو*گریه*
✓ ج ج جه هوآ م من جایی نمیرم چیزی نیست خواب دیدی حتما
part ⁴⁹
ویو یونگی:
بعد از اینکه زخمشو تمیز کردم روشو چسپ زدم
خیلی دلم براش میسوخت
مامان باباش اونو فروختن ب یکی مث بابای من
اونم ی قمارباز کثیفه ک بخاطر پول هرکاری میکنه؟
هه برام عجیب بود چجور یکی اینقد وحشی باید ی دختر مظلوم رو تحت فرمانبرداری خودش در بیاره اخه چرا؟
هعی بسه این حرفا... من نمیذارم دیگ دست هیچکی حتی خونوادش هم بهش بخوره تا اخر عمرم ازش محافظت میکنم حتی اگ بشه بخاطرش قاتلم بشم این کارو انجام میدم...
جه هوآ رو براید استایل بغل کردم و بردمش بالا تو اتاقش
پتو رو روش کشیدم و سرشو بوسیدم نمیدونم چرا ولی وقتی میخواستم برم دستمو گرفت
♡لطفا نرو.... لطفا نروو..*گریه*
نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود
دستمو زدم روی پیشونیش خیلی داغ بود
ویو جه هوآ:
داشتم خواب میدیدم یعنی؟ واقعیت نداشت؟
خوابش:
توی ی بیابون بی اب و علف رها شده بودم گرمای خورشید باعث میشد همش سرآب ببینم و وادارم میکرد سمتش برم خیلی بد بود
یهو مامان و بابام و جه مین داشتن میومدن سمتم ولی چرا با آتیش؟ چرا آتیش دستشون بود و داشتن آتیش میگرفتن؟ صورتمو چرخندم یونگی ناخود آگاه داشت میرفت سمتشون
♡ی ی یونگییی نرووو
دستشو گرفته بودم ولی هیچ جوابی بهم نمیداد و ب راهش ادامه میداد هر چی جلوتر میرفت اونا سرعتشون بیشتر میشد و سریع تر از دفعات قبل ب سمتمون میومدن
♡ی ی یونگییی نرووو خواهش میکنم ترکم نکنننن
تو این مدت خیلی بهش وابسته شده بودم خیلی خیلی
یونگی دستشو ب طرف آتیش بلند میکرد و میخواست بره توش ولی من ب پاش چسپیده بودم و تقلا میکردم اما اون منو با خودش میبرد و میکشید
♡نههههههه
از خواب پریدم یونگی رو دیدم و بغلش کردم
♡ه ه ه ه *نفس میرنه* ه ه یونگی نروو از پیشم نرووو*گریه*
✓ ج ج جه هوآ م من جایی نمیرم چیزی نیست خواب دیدی حتما
۶.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.