part 6

لینو = نه خوشم اومد ...
سونگمین = بابا دست خوش ..
هیونجین = اقا یوری تو اکیپ نباشه نیستم ....نمیخوام دست اکیپ مقابل بیوفته ...خدا میدونست اگه یوری زود تر از ما با اونا اشنا میشد چه بلایی سرش میومد ...
فیلیکس = خوش اومدی به اکیپ ما ...
جونگین = هان ..چرا صدات در نمیاد ...
لینو = حداقل یه سلام میکردی ...
هان = چی بگم ...قبلا همو زیارت کردیم ...
جونگین = جدی....کی
یوری = اره تو حیاط بودم ...که یهو دیدم عین جت داره میدوه خورد بهم و افتادیم زمین
سونگمین = خوب داستان جالبی بود میتونیم بریم سر کلاسا الان معلما میان ...
ویو وقتی زنگ اخر میخوره ویو یوری =
زنگ خورد و بلاخره اولین روز مدرسه تموم شد ...داشتیم با جونگین پیاده برمیگشتیم که جونگین بهم گفت ...
جونگین = یوری ...تو جزوه های که معلم ریاضی سر کلاس گفت رو نوشتی ....
یوری = اره چطور ...
جونگین = میشه بهم قرض بدی ...سر کلاس ریاضی خواب بودم ...
یوری = اره حتما ....واستا تو کیفم گذاشتم الان بهت میدم....
///یوری کیفشو میگرده ...ولی هر چقدر میگرده پیدا نمیکنه ...یهو یادش میوفته جزوش تو کلاس مونده//
یوری = ای وایی ..تو کلاس مونده...جونگین ..تو برو خونه من برم کلاس میارم خونتون ...ادرس خونتونو بده ...
جونگین = باشه ...بای
ویو یوری =
بدو بدو رفتم سر کلاس ...رفتم داخل دیدم فیلیکس خوابه کسی هم بیدارش نکرده ....جزومو برداشتم و بعدش رفتم فیلیکسو بیدار کنم ...یه چند بار صداش کردم تا بیدار شه ...
یوری = فیلیکس ..فیلیکس ...پاشو باید بری خونه ...
فیلیکس = چی زنگ خرده ..///صدای خواب الود ///
یوری = پاشو پاشو بریم ...بای خونه ی جونگینو بهم نشون بدی ...
فیلیکس = پس میریم خونه ی من ...
یوری = خونه ی تو چرا ...
فیلیکس = چون با جونگین همسایه ام ...بعدشم شب میخواد بیاد خونمون گیم بزنیم ...تو هم باید باشی ...
یوری = نه ...شاید پدر و مادرت راضی نباشن ...نمیتونم بیام ...
دیدگاه ها (۴)

part 7

part 8

part 5

part 4

دیدار اول ..

زیبایی عشق

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط