ادامه رمان : پارت چهارم
ادامه رمان : پارت چهارم
تو راه پله که بودم یکی از مستخدم جدیدا بود نمیشناختمش رو بهم گفت : سلام خوبین ؟
من : مرسی کاری داشتین ؟
مستخدمه : بله پدرتون فرمودن که اگه غدا میل نکردین بفرمایید غذا بخورید .
من : نه غذا نخوردم میز رو آماده کن .
مستخدم : بله حتما در ضمن پدرتونم گفتن بعد از غذا برید اتاقشون کار فوری باهاتون دارن .
من : باشه .
بعد از غذا خوردن رفتم اتاق کار بابا .
من : سلام بابا .
بابا : سلام بشین .
من : باشه . چیزی شده ؟
بابا : چرا بادیگارد رو فراری دادی ؟
من : اها مهرداد رو می گی آخه تنهایی بیشتر می چسبید .
بابا : و اگه خطر داشته باشه هم همینو می گی ؟
من : بابا خودتون خوب می دونین شما منو از ۵ سالگی کلاس های رزمی و ژیمناستیک بردین و اینکه من تمام فنون رو یاد گرفتم . تیراندازی رو هم همین ۴ سال پیش یاد گرفتم آرشم که همراهم بود دیگه چه نیازی به بادیگارد هست اونم یه سرگرد بزار کاراش رو تو اداره آگاهی انجام بده نه خونه ما .
بابا : دخترم درسته تو فنون رزمی و تیراندازی رو یاد گرفتی و آرشم باهات بود ولی مهرداد هر چی باشه یه سرگرده حداقلش اینه که تجربش بیشتره منم نمی گم تو بلد نیستی و نمی تونی از خودت مراقبت کنی . خودت خوب می دونی چقدر دوست دارم حتی از آرش و کیارش و شایان و ساحلم بیشتر دوست دارم و جونت واسم با ارزشه حاضرم خودم بمیرم ولی نبینم جون تو در خطره لطفا درکم کن . دیگه بدون بادیگارد بیرون نرو خواهش می کنم دریا .
من : بابا هیچوقت از من خواهش نکن باید دستور بدی باشه بابا ؟
بابا : اما دخترم .
من : همینی که گفتم ممنون .
دختر لوسی نبودم ولی به خاطر حرفای بابا یه بغص بزرگ تو گلوم گیر کرده بود که حتی خودمم نمی دونستم واسه چیه معمولا کم گریه می کردم و اگه گریه می کردم سر یه موضوع مهم بود نه چیزای الکی ولی الان اینقدر دلم گرفته بود که گریم گرفت آروم از اتاق بابا خارج شدم و دم در وایسادم . با عجله اشکام رو پاک کردم تا قوم غارتگر مغول نفهمیدن اما دیر شده بود .
پارمیس : چرا گریه کردی ؟ چیزی شده ؟
من : نه بابا واسه این گریه می کنم که آرش گور به گور شده واسم لواشک نخریده اصلا من احساس افسردگی می کنم .
آرش با تعجب نگام کرد و خواست انکار کنه که با چشام بهش فهموندم باید خفه شه .
من : خفه شدم باو شما دوباره دارید منو غارت می کنین باو این همه آدم تو این خونه اصلا آرش رو غارت کنین . بعدشم راه پذیرایی رو در پیش گرفتم .
رو مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم . خیلی وقت بود موزیک بانگای کره ای رو ندیده بودم چه موقع از الان بهتر الان تکرارش نشون می داد وااای عالیه . پس زدم شبکه KBS WORLD و شروع کردم به تماشای موزیک بانگ فک کنم بی تی اس و بلک پینک هم اجرا داشته باشن چون تبلیغش رو تو اینستا دیده بودم .
گروه nct رو صحنه بود عاااالی بودن ماشالله خدا زیادشون کنه ۱۸ نفرن که قراره به زودی اضاف شن . گروه بعدی aoa بود بعدشم exo و بعدشم چن تا از گروه دخترا بعدش بی تی اس که عااااالی بودن اسم آهنگش دی ان ای بود کلا خیلی خفن بودن پسرام وای خدا چقدر عااالی بودن صدای جییییغ دخترا سالن رو ترکوند الهی ذلیل شید که الان باید من اونجا باشم وای بمیرید الهی الان دارن کوکی و وی و جین و جیمین و آر ام و شوگا رو از نزدیک می بینن . وای خدا من تحمل ندارم خدا رو شکر اجراشون تموم شد بعدشم بلک پینک اجرا داشت که اونم مثل بی تی اس ترکوند اصلا من می دونم طرفدار کدوم گروه ها بشم . من کلا در حین اجرای اینا در حال جست جست زدن رو مبل بودم و جیغ می زدم و بی تی اس و بلک پینک و تشویق می کردن همه ی مغولا هم داشتن با نگاه عاقل اند سهیفانه نگام می کردند که با یه لبخند ژکوند نگاشون کردن و دو باره به کارم ادامه دادم . بعدشم که دیگه تلویزیون رو خاموش کردم چون مصاحیه با خنده ها بود و من تحمل دیدن خنده های کوکی و وی و بقیه رو نداشتم .
پارمیس که داشت با شاخ های خوشگل رو سراش که خیلی هم بهش میومد نگام می کرد گفت :
اول شک داشتما اما الان یقین پیدا کردم که دیوونه ای . و اینگه خیلی خیلی خیلی بچه ای .
من : هوی بچه اون ترکیه ای هاتن به عشقای من نگو بچه می زنم با آسفالت یکیت می کنما . در ضمن به این خوبی کجام به بچه ها می خوره هان.
پارمیس : هوی با کی بودی ؟
من : بابات .
پارمیس : هوی به بابای من توهین نکنا .
من : هوی شکلته .
پارمیس : هوی خودتی عوضی .
من : باشه پس تو خماری لواشکای ذخیرم بمون اگه دادم بهت .
پارمیس : می گما این بی تی اس که برنده شد اسم آهنگش چی بود .
منم که همه چی رو فراموش کردم و گفتم :
وای گفتی آهنگاش محشره مخصوصا این دی ان ای که الان اجرا داشت عااالیه اصلا شهرت جهانی دارن تازشم پسراش اینقدر خوشگلن وای من عااااشقشونم .
پارمیس : دیوونه ای دیگه .
تو راه پله که بودم یکی از مستخدم جدیدا بود نمیشناختمش رو بهم گفت : سلام خوبین ؟
من : مرسی کاری داشتین ؟
مستخدمه : بله پدرتون فرمودن که اگه غدا میل نکردین بفرمایید غذا بخورید .
من : نه غذا نخوردم میز رو آماده کن .
مستخدم : بله حتما در ضمن پدرتونم گفتن بعد از غذا برید اتاقشون کار فوری باهاتون دارن .
من : باشه .
بعد از غذا خوردن رفتم اتاق کار بابا .
من : سلام بابا .
بابا : سلام بشین .
من : باشه . چیزی شده ؟
بابا : چرا بادیگارد رو فراری دادی ؟
من : اها مهرداد رو می گی آخه تنهایی بیشتر می چسبید .
بابا : و اگه خطر داشته باشه هم همینو می گی ؟
من : بابا خودتون خوب می دونین شما منو از ۵ سالگی کلاس های رزمی و ژیمناستیک بردین و اینکه من تمام فنون رو یاد گرفتم . تیراندازی رو هم همین ۴ سال پیش یاد گرفتم آرشم که همراهم بود دیگه چه نیازی به بادیگارد هست اونم یه سرگرد بزار کاراش رو تو اداره آگاهی انجام بده نه خونه ما .
بابا : دخترم درسته تو فنون رزمی و تیراندازی رو یاد گرفتی و آرشم باهات بود ولی مهرداد هر چی باشه یه سرگرده حداقلش اینه که تجربش بیشتره منم نمی گم تو بلد نیستی و نمی تونی از خودت مراقبت کنی . خودت خوب می دونی چقدر دوست دارم حتی از آرش و کیارش و شایان و ساحلم بیشتر دوست دارم و جونت واسم با ارزشه حاضرم خودم بمیرم ولی نبینم جون تو در خطره لطفا درکم کن . دیگه بدون بادیگارد بیرون نرو خواهش می کنم دریا .
من : بابا هیچوقت از من خواهش نکن باید دستور بدی باشه بابا ؟
بابا : اما دخترم .
من : همینی که گفتم ممنون .
دختر لوسی نبودم ولی به خاطر حرفای بابا یه بغص بزرگ تو گلوم گیر کرده بود که حتی خودمم نمی دونستم واسه چیه معمولا کم گریه می کردم و اگه گریه می کردم سر یه موضوع مهم بود نه چیزای الکی ولی الان اینقدر دلم گرفته بود که گریم گرفت آروم از اتاق بابا خارج شدم و دم در وایسادم . با عجله اشکام رو پاک کردم تا قوم غارتگر مغول نفهمیدن اما دیر شده بود .
پارمیس : چرا گریه کردی ؟ چیزی شده ؟
من : نه بابا واسه این گریه می کنم که آرش گور به گور شده واسم لواشک نخریده اصلا من احساس افسردگی می کنم .
آرش با تعجب نگام کرد و خواست انکار کنه که با چشام بهش فهموندم باید خفه شه .
من : خفه شدم باو شما دوباره دارید منو غارت می کنین باو این همه آدم تو این خونه اصلا آرش رو غارت کنین . بعدشم راه پذیرایی رو در پیش گرفتم .
رو مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم . خیلی وقت بود موزیک بانگای کره ای رو ندیده بودم چه موقع از الان بهتر الان تکرارش نشون می داد وااای عالیه . پس زدم شبکه KBS WORLD و شروع کردم به تماشای موزیک بانگ فک کنم بی تی اس و بلک پینک هم اجرا داشته باشن چون تبلیغش رو تو اینستا دیده بودم .
گروه nct رو صحنه بود عاااالی بودن ماشالله خدا زیادشون کنه ۱۸ نفرن که قراره به زودی اضاف شن . گروه بعدی aoa بود بعدشم exo و بعدشم چن تا از گروه دخترا بعدش بی تی اس که عااااالی بودن اسم آهنگش دی ان ای بود کلا خیلی خفن بودن پسرام وای خدا چقدر عااالی بودن صدای جییییغ دخترا سالن رو ترکوند الهی ذلیل شید که الان باید من اونجا باشم وای بمیرید الهی الان دارن کوکی و وی و جین و جیمین و آر ام و شوگا رو از نزدیک می بینن . وای خدا من تحمل ندارم خدا رو شکر اجراشون تموم شد بعدشم بلک پینک اجرا داشت که اونم مثل بی تی اس ترکوند اصلا من می دونم طرفدار کدوم گروه ها بشم . من کلا در حین اجرای اینا در حال جست جست زدن رو مبل بودم و جیغ می زدم و بی تی اس و بلک پینک و تشویق می کردن همه ی مغولا هم داشتن با نگاه عاقل اند سهیفانه نگام می کردند که با یه لبخند ژکوند نگاشون کردن و دو باره به کارم ادامه دادم . بعدشم که دیگه تلویزیون رو خاموش کردم چون مصاحیه با خنده ها بود و من تحمل دیدن خنده های کوکی و وی و بقیه رو نداشتم .
پارمیس که داشت با شاخ های خوشگل رو سراش که خیلی هم بهش میومد نگام می کرد گفت :
اول شک داشتما اما الان یقین پیدا کردم که دیوونه ای . و اینگه خیلی خیلی خیلی بچه ای .
من : هوی بچه اون ترکیه ای هاتن به عشقای من نگو بچه می زنم با آسفالت یکیت می کنما . در ضمن به این خوبی کجام به بچه ها می خوره هان.
پارمیس : هوی با کی بودی ؟
من : بابات .
پارمیس : هوی به بابای من توهین نکنا .
من : هوی شکلته .
پارمیس : هوی خودتی عوضی .
من : باشه پس تو خماری لواشکای ذخیرم بمون اگه دادم بهت .
پارمیس : می گما این بی تی اس که برنده شد اسم آهنگش چی بود .
منم که همه چی رو فراموش کردم و گفتم :
وای گفتی آهنگاش محشره مخصوصا این دی ان ای که الان اجرا داشت عااالیه اصلا شهرت جهانی دارن تازشم پسراش اینقدر خوشگلن وای من عااااشقشونم .
پارمیس : دیوونه ای دیگه .
۳۶۸.۹k
۲۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۰۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.