ویو جونگکوک

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۸۰


"ویو جونگکوک".


جنا با یه حالتی متعحب نگام کرد..

کوک:اره...تو خیلی شجاعی دختر جونن باور کن..
_:من و میگی؟
کوک: اهوم..چون دختر من خیلی ترسوعه..

جنا چپ چپ نگام کرد.

جنا: دروغ میگهه...
کوک: میبینی تروخداا؟؟از صبح دقم داده..اصلا بجه خوبی نیست..ولی تو ..عالی دختر..
_.....وایییی عمو تو ام خیلی مهربونی....

جنا یع دفعه از حرف اون بچه زد زیر خنده....

جنا: دختر جون تو خیلی خوش خیالیااا...

خواستم دوتا بارش کنم ولی صدایی امد ..
صدایه یه اقایه سن بالا که به سمتمون می امد...

_:بابا بزرگگگ....

وقتی مهمون رسید محکم تو اوت دخترو تو بغلش گرفت و با استرس گفت:

_وای مردم و زنده شدم بچه جووون...

به جنا نگاه کردم که یجورری به اون دوتا نگاه می کرد..

پیر مرد: خوبی؟؟جاییت صدمه ندیده!!؟
_: خوبم بابایییی جون..اون اقاهه با دخترش بهم ک..مک کرد..

اون مرده بلند شد و گفت:
_ واقعا ازتون ممنونمم...خیلی لطف کردید..

جنا: کاری نکردیمم..خوش به حال این کوچولو که بابا بزرگی مثل شما داره..انقدر نگرانشید
مرده:...چیبگم دیگه از خانوادم فقط همین بچه مونده...وظیفمه

جنا انگار اون حالتش عمیق تر شد که خنده مصنوعی کرد و گفت:
_ اوه...

کوک: خب...خداحافظ کوجولوو..
_: بای بایییی
جنا: خداحافظ....

وقتی راهمون و جدا کردیم.
به جنا نگاه کردم..

کوک: چته تو؟؟

از فکر بیرون امد با چشم غور و اخمی که اصلا تحت تاثیر قرار نگرفتم..ازم جلو افتاد.

جنا: برو یکیو پیدا کن که ترسو نباشهه...

پوزخند زدم..

کوک: کی مثلا؟؟مگه چندتا بچه دارم؟؟
جنا:اصلا نداریی..

خودم و یهش رسوندم و به خودم چسبوندمش..

کوک: یه دونه خوب و خوشگلش و دارمم.
____
خوابم میاد
شب بخییر❤️❤️
دیدگاه ها (۱۰۱)

راستی بچه ها دیدم فازم نمیخونه با اون چنل زدم حذفش کردمبوس ب...

سلام فعلا نمیتونیم پارت بزارم.دیروز نتم تموم شد.بعد مامانم ب...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۷۹"ویو جونگکوک".که یه گوشه ایی کن...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۷۸"ویو جنا"_اینجا چرا میمون نداره...

پشیمونی..پارت ۱۸ویو نویسندهجنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک...

کیوت ولی خشن پارت ۹کوک : بیا تو مرده میره تو و میگه مرده : ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط