چون نیمکتی منتظر

چون نیمکتی منتظر
نشسته ام
میان هیاهوی عابران
هرکسی می آید
ثانیه ای
نفسی چاق می کند ،می رود
ومن خیره در نور شبتاب مهتاب
آسمان را میبینم
شکوِه می کنم
آه ای ماه روشن
آن لکه ی سیاه که برصورتت کشیدی
نشان چیست
از بهر چه چیزی چنگ انداختی
دست بردار از برکه ها
چون من درخیالش می‌میری
ما به هم نمی رسیم
وتومی مانی وهمین خاطره ها
دیدگاه ها (۶)

‍ اولین بار که گفتم دوستت دارم،آسمان آبی بود،،،گنجشکان می خو...

‍ چه شب ها که بی تو گذشتو من مثل تنهاترین سکنه ی سیاره ای نا...

صحرا شده دل  بیا  اگر بارانییا جمله شکست عاشقی می دانیدلبسته...

هر جای شعر را دوست دارمزیرا هر جای شعر که تو باشی دوست داشتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط