نامه های احمد شاملو به آیدا

نامه های احمد شاملو به آیدا - 10

آیدای نازنین و گرامی من! ....
به تو نگاه می کنم...
خوابیده ای و چشم هایی را که من دوست می دارم ,
بر هم نهاده ای...
می دانم که پشت این پلک های بسته ,
نگاهی است که چون بر من افتد ,
سرشار از گلایه و سرزنش می شود...
اما من، نه،
من مستوجب این سرزنش نیستم...

نگذار آن چشم هایی که روزگاری ,
مرا با بیش ترین عشق های جهان نگاه می کردند، حالا کمرم را زیر بار ملامت دو تا کنند...
به آن چشم های درشت جان داری که همیشه،
تا زنده ام،
الهام بخش شعر و زندگی من خواهند بود ,
بگو که من آن ها را شاد ,
و جرقه افکن می خواسته ام...

به آن ها بگو که چه قدر دوست شان دارم...
بگو که آن ها آفتابند ,
و من آفتابگردان...
و هنگامی که از من غایبند،
چه طور سرگشته و بی چاره و پریشان می شوم...

به آن ها بگو ,
که یک لحظه غیبت شان را تاب نمی آورم...
به آن ها بگو ,
که سرچشمه مستی و موفقیت من هستند...
به آن ها بگو که برای کشتن من،
برای مردن من،
همین قدر کافی است
که آتش خشمی از آن ها بجهد...

بگو که برای غرقه کردن من کافی است ,
که تنها و تنها،
قطره ای اشکی از گوشه ی آن دو چشم بجوشد...

به آن ها بگو...!
به شان بگو که احمد تو،
مردی است تنها با یک هدف...
خنداندن آن چشم ها...!
و روزی که بتوانم ,
آن چشم ها را از خنده ی شادی و نیک بختی ,
سرشار ببینم،
همه ی جهان را صاحب شده ام...

به آن ها بگو...!
احمد تو...
با هزارها بوسه برای آن دوتا_
و پایین تر:
برای آن لب ها که به من می گویند:
دوستت دارم...

16 بهمن 1345
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۵)

او رفت و با خود برد شهرم راتهران پس از او توده ای خالیستآن ش...

هفته‌های خالی‌ از لحظه‌های توروز‌هایِ بارانی که جای هیچکس خا...

امشب تو بهانه ی من باشای پرنده‌ی کوچکمن اگر خدا بودم سکوت را...

تو جذذذذذذذذذذابیت شعرینباشی شعر میمیرهتموم جمله ها میرندل خ...

حواستان باشد !اینجا خیلی زود ، دیر می شود !جایی که همه چیز ت...

فیک جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط