او رفت و با خود برد شهرم را

او رفت و با خود برد شهرم را
تهران پس از او توده ای خالیست

آن شهر رویاهای دور از دست
حالا فقط یک مشت بقالیست

او رفت و با خود برد یادم را
من مانده ام با بی کسی هایم

خب دست کم گلدان و عطری هست
قربان دست اطلسی هایم

او رفت و با خود برد خوابم را
دنیا پس از او قرص و بیداریست

دکتر بفهمد یا نفهمد باز
عشق التهاب خویش آزاریست...

#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۴)

هفته‌های خالی‌ از لحظه‌های توروز‌هایِ بارانی که جای هیچکس خا...

دانسـت چـو با او بہ شـکایت سخنــم هسـت بر جست و بہ یڪ بوسه...

نامه های احمد شاملو به آیدا - 10 آیدای نازنین و گرامی من! .....

امشب تو بهانه ی من باشای پرنده‌ی کوچکمن اگر خدا بودم سکوت را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط