دلم لبریز عشق تو چنان رودی به دریایت

...
دلم‌ لبریز عشـق‌ تو چنان‌ رودی‌ به دریایت
هـوای عاشقی دارد گره خوردم به دنیایت

من‌ودل‌تنگی‌وغربت تو اما شادی و رحمت
غـریق این دل دریایی‌ات را کشته رویایت

قفس‌تنگ و دلم تنگ وتب چشمان ابر آلود
بـبر قربانی خـود را برای لمس دست‌هایت

عجب‌شوری‌است‌درجانم‌تودریایی‌‌نمی‌دانم
بیا این‌تشنه‌را دریاب به‌حسن‌لعل لب‌هایت

گره‌واکن به‌زلف‌خود بیفشان‌گیسوان درباد
که‌‌جان‌من به‌رقص‌آید به‌بزم‌گرم شب‌هایت

اگر آرام گیرم باز دلـم در وصل تو در شور
تنم لبریز ازعشق و وجودم‌سوخت بر‌پایت

به‌هرم آن‌نفس‌هایی که‌سوزانده تن تب‌دار
منم محکوم تنهایی به حکم چشم زیبایت

در این شب‌های‌مهتابی من‌شوریده تنهایی
نشستم تو بهارم باش به لبخند شکوفایت

قـدم بگذار بر چـشم نـدا این لحظه‌ی آخر
بیافشان بر شبم گرمی با عـطر نفس‌هایت
(ندا) #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
دیدگاه ها (۳)

...دل بـی‌قرار تـوست قـدم بـه خـانـه‌ام بگذارچشم در انتظار ت...

...مریم‌تویی و مسیحا به‌روح توجان گرفتاین‌زندگی‌به‌وجودتو‌ست...

...بیا با من‌بخوان از قصه‌ این عشق روحانیاز این گـلواژه‌ هـا...

...من همان کوه یخم در تب تو آب شدمبـستر رود تنــت بــودم و ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط