با اد شانههای تو سر آفرده است

با ياد شانه‌های تو سر آفريده است
ايزد چه‌قدر شانه به سر آفريده است

معجون سرنوشت مرا با سرشت تو
بی‌شک به شكل شير و شكر آفريده است

پای مرا برای دويدن به سوی تو
پای تو را برای سفر آفريده است

لبخند را به روی لبانت چه پايدار
اخم تو را چه زودگذر آفريده است

هرچيز را كه يک سر سوزن شبيه توست
خوب آفريده است ـ اگر آفريده است ـ

تا چشم شور بر تو نيافتد هر آينه
آيينه را بدون نظر آفريده است

چون قيد ريشه #مانع پرواز می‌شود
پروانه را بدون پدر آفريده است

می‌خواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود، جگر آفریده است

غير از #تحمل سر پر شور دوست نيست
باری كه روی شانه هر آفريده است
دیدگاه ها (۵)

شعر را مثل خودم مرده به دنیا آورد...

کاش سنگ بودم...

خورشید من کجایی سرد است خانه ی من

در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسیدمث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط