احساساتی که برای محافظت از خودت خاموش کرده بودی

احساساتی که برای محافظت از خودت خاموش کرده بودی
حال داشت آسیب می‌زد
به خودت نه به معشوقت
اجبار به رفتن
اجبار به دوست نداشتن سخت بود اما اگر دخترکش آرام میشد می‌رفت
اما بد تر این بود که به آن گفته بودند مرگ به سراغ دخترکش آمده اما تنها اتفاق از دست رفتن حافظه دختر بود
و حال او زیر دست خودش کار می‌کرد
در زده شد

)آقای رئیس پرونده های ده شرکت رو برسی کردم و باید بگم که همشون درسته و نیاز به دست خط شما داره

با شنیدن صدای معشوقش قلبش آرام شد اما اینکه نمی توانست کاری کند سخت بود ما این نوع گفتن .، دخترکش می دانست گذشته را

؟یادته نه ات یادته

)آره دیروز همچی رو فهمیدم اما ما نمیتونیم باهم باشیم توو
صدای دخترک لرزید تمی توانست ادامـه دهد

بدون حرفی دخترکش رو به آغوش کشید
آغوشی که نمایان گر آینده بود
آینده ایی بهتر
اما قتل های پسر و عنوان مافیای آن طبق قولش از بین نرفت
دیدگاه ها (۱)

از مرگ یا دریده شدن بیمی نداشت از پیدا شدن فهمیدن حقیقت ، تل...

۱دوستش را در آغوش کشید دوست نداشت غم او را ببیند دوست با غم ...

۴؟باهام ازدواج میکنی :نه ؟چرا :چون میترسم آسیب ببینم و بری ب...

۳دخترو رو برایدر بلند کرد و به سمت اتاق رفت دخترک به شدت دست...

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط