سناریو
وقتی روت کراشن و خجالت میکشن بگن.
نامجون:
توی کتابخونه ی مدرسه بودی و دنبال کتابی میگشی
گامبی وزیر
بلاخره تو طبقات بالا پیداش کردی
پس به دنبال نردبون رفتی تا کتاب رو بر داری ولی دست کس دیگه بود
تا این که همکلاسی قد بلندت پشتت ظاهر شد
ـ:ببینم خانم کوچولو... چیزی میخوای؟
+:نامجونا...اره... میشه اون کتاب رو بهم بدی؟
با دست بهش اشاره کردی
-:گامبی وزیر؟
اوهوم آرومی از بین لبات بیرون اومد
که آروم کتاب رو بهت داد
-:بفرمایید...
+:مرسی...
یکی از صندلی ها رو برای خواندن انتخاب کردی که بعد از مدتی کاغذی روی کتاب نظرت رو جلب کرد
من این کار رو برای هر کسی نمیکنم...)
جین:
سر کار بودی و رفته بودی اتاق استراحت و چند نفر دیگه از همکارات هم بودن
صبح هم صبحونه نخورده بودی پس الان منتظر خنک شدن چاییت بودی که جین هم به شما ها جوین شد و بغلت نشست و مشغول حرف زدن با بقیه شد. ولی در همین حال دستش روی شونه ات بود
که آروم زمزمه ای تو گوشت کرد
-:صبحانه نخوردی... نه؟
+:نه...
آروم بلند شد به سمت یخچال رفت
-:چی میخوری؟
+:گشنم نیست...
به حرفه توجه ای نکرد و تخم مرغی برداشت که برات درست کنه
بعد از مدتی با ظرفی مفصل بغلت نشست
ـ:بگیر ...
+:مرسی...
که دوست چند سالش دهن باز کرد
؟: هی...سوکجینا... من ۹ ساله باهات دوستم و تاحالا برام آشپزی نکرده...پس...
-: بعضی آدم ها فرق میکن...
یونگی:
هم کلاسیش بودی و یک تکیه از نت رو اشتباه میزدی.
تا الان افراد زیادی ازش کمک خواسته بودن و اون جواب نداده بود و حالا اونا
جلو معلم بودن
ولی با این حال تو ازش کمک خواستی
+:یونگیا... میشه یه دقیقه بیای؟
اروم پشت سرت وایساد و از پشت دستاش رو، روی دستای تو گذاشت
-:کجا رو اشتباه میزنی دال؟
با سر به نت رو به روت اشاره کردی و خیلی آروم شروع کرد به زدنش برات
و کم کم سرش رو روی شونه ات گذاشت
بعد از این که کلی باهم تمرین کردید تا خوب یادش بگیری خودش هم گیتارش رو آورد و رو به روت نشست
-:حالا... بیا باهم بزنیمش
هوسوک:
دوست صمیمی برادرت بود
برای همین رفت و آمد زیادی باهاتون داشت
یه شب که، خونتون مونده بود
شبش برای دیدن ستاره ها به بالا پشت بوم رفتی که بعد از مدتی صدای قدم هاش رو از پشت سرت شنیدی
اومد بغلت نشست
-:این ستاره هارو میبینی دختر کوچولو؟
همون قدر برام زیبایی و درخشانی ودوست دارم
که آروم سرش رو روی شونه اش گذاشتید
و تا صبح همونجا باهم حرف زدید
مکنه لاین رو شب میزارم:)))
نامجون:
توی کتابخونه ی مدرسه بودی و دنبال کتابی میگشی
گامبی وزیر
بلاخره تو طبقات بالا پیداش کردی
پس به دنبال نردبون رفتی تا کتاب رو بر داری ولی دست کس دیگه بود
تا این که همکلاسی قد بلندت پشتت ظاهر شد
ـ:ببینم خانم کوچولو... چیزی میخوای؟
+:نامجونا...اره... میشه اون کتاب رو بهم بدی؟
با دست بهش اشاره کردی
-:گامبی وزیر؟
اوهوم آرومی از بین لبات بیرون اومد
که آروم کتاب رو بهت داد
-:بفرمایید...
+:مرسی...
یکی از صندلی ها رو برای خواندن انتخاب کردی که بعد از مدتی کاغذی روی کتاب نظرت رو جلب کرد
من این کار رو برای هر کسی نمیکنم...)
جین:
سر کار بودی و رفته بودی اتاق استراحت و چند نفر دیگه از همکارات هم بودن
صبح هم صبحونه نخورده بودی پس الان منتظر خنک شدن چاییت بودی که جین هم به شما ها جوین شد و بغلت نشست و مشغول حرف زدن با بقیه شد. ولی در همین حال دستش روی شونه ات بود
که آروم زمزمه ای تو گوشت کرد
-:صبحانه نخوردی... نه؟
+:نه...
آروم بلند شد به سمت یخچال رفت
-:چی میخوری؟
+:گشنم نیست...
به حرفه توجه ای نکرد و تخم مرغی برداشت که برات درست کنه
بعد از مدتی با ظرفی مفصل بغلت نشست
ـ:بگیر ...
+:مرسی...
که دوست چند سالش دهن باز کرد
؟: هی...سوکجینا... من ۹ ساله باهات دوستم و تاحالا برام آشپزی نکرده...پس...
-: بعضی آدم ها فرق میکن...
یونگی:
هم کلاسیش بودی و یک تکیه از نت رو اشتباه میزدی.
تا الان افراد زیادی ازش کمک خواسته بودن و اون جواب نداده بود و حالا اونا
جلو معلم بودن
ولی با این حال تو ازش کمک خواستی
+:یونگیا... میشه یه دقیقه بیای؟
اروم پشت سرت وایساد و از پشت دستاش رو، روی دستای تو گذاشت
-:کجا رو اشتباه میزنی دال؟
با سر به نت رو به روت اشاره کردی و خیلی آروم شروع کرد به زدنش برات
و کم کم سرش رو روی شونه ات گذاشت
بعد از این که کلی باهم تمرین کردید تا خوب یادش بگیری خودش هم گیتارش رو آورد و رو به روت نشست
-:حالا... بیا باهم بزنیمش
هوسوک:
دوست صمیمی برادرت بود
برای همین رفت و آمد زیادی باهاتون داشت
یه شب که، خونتون مونده بود
شبش برای دیدن ستاره ها به بالا پشت بوم رفتی که بعد از مدتی صدای قدم هاش رو از پشت سرت شنیدی
اومد بغلت نشست
-:این ستاره هارو میبینی دختر کوچولو؟
همون قدر برام زیبایی و درخشانی ودوست دارم
که آروم سرش رو روی شونه اش گذاشتید
و تا صبح همونجا باهم حرف زدید
مکنه لاین رو شب میزارم:)))
- ۱۱.۳k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط