اژدهای تاریکی
#اژدهای تاریکی
Part 7
____________________________________________________
نویسنده : ا.ت رفت جلوی کوک و کوک در ماشین رو برای ا.ت باز کرد و ا.ت هم داخل ماشین نشست که گوشی
کوک زنگ خورد و جواب داد ا.ت هم همینجور نگاش میکرد که بعد چند دیقه کوک گوشی رو قطع کرد و سوار ماشین شد ( چون بکو خونه دوره باید 1 ساعت تو راه باشن تا برسن ) تراه بودن که کوک از ا.ت پرسید :
کوک : ا.ت چند سالته ؟
ا.ت :24 ........ چرا پرسیدی ؟
کوک : همینجوری
ا.ت : تو چند سالته ؟
کوک : 26
ا.ت : کی میرسیم ؟
کوک : یه نیم ساعت دیگه
ا.ت : چرا اینقد طولانی ؟
کوک : چون خونه ی داخل جنگل گرفتم
ا.ت حالا چرا جنگل ؟
کوک : هنوز زوده که بفهمی وقتش شد بهت میگم
ا.ت : اوکی
نویسنده : نیم ساعت گذشت ، ا.ت و کوک هم رسیده بودن ا.ت میخواست از ماشین پیاده شه که کوک گفت :
کوک : وایستا پیاده نشو خودم در رو برات باز میکنم
ا.ت : اوکی
نویسنده : کوک پیاده شد و رفت طرف ا.ت و در رو براش باز کرد ، ا.ت هم پیاده شد رفتم داخل حیاط ا.ت با خودش میگفت :
ا.ت : واو خیلی خوشگله اینجا
کوک :خوشت اومد از اینجا ؟
ا.ت : اره خیلی خوشگلع خیلی خوشم اومد ممنون که اینجارو انتخاب کردی
کوک : خواهش میکنم .............. بسه دیگه بریم داخل ؟
ا.ت : بریم
نویسنده : ا.ت و کوک رفتن داخل خونه که ا.ت گفت :
ا.ت : داخل از بیرون خوشگل تره
کوک : ( خندش گرفته )
ا.ت : وایستا ببینم همه ی جاهای خونه رو دیدی ؟
کوک : اره چطور ؟
ا.ت : هیچی همینجوری پرسیدم
کوک : برو بالا رو نگاه کن من همینجا رو مبل میشینم و اگه کارم داشتی بگو
ا.ت : اوکی
نویسنده : ا.ت همه ی اتاق های بالا رو نگاه کردو اومد کنار کوک رو مبل نشست که کوک گفت :
کوک : نگاه کردی
ا.ت : اره
کوک : خوشت اومد از اینجا ؟
ا.ت : اره خیلی خوشم اومد
کوک : استخر بالا رو دیدی ؟
ا.ت : اره
کوک : انتظار داشتم پبری داخلش .... چرا نپریدی ؟
ا.ت : خب ...... خب ...... چیزه ........ من ....من از استخر میترسم ..........
ادامه دارد ..........
____________________________________
_______________
لایک : 20
Part 7
____________________________________________________
نویسنده : ا.ت رفت جلوی کوک و کوک در ماشین رو برای ا.ت باز کرد و ا.ت هم داخل ماشین نشست که گوشی
کوک زنگ خورد و جواب داد ا.ت هم همینجور نگاش میکرد که بعد چند دیقه کوک گوشی رو قطع کرد و سوار ماشین شد ( چون بکو خونه دوره باید 1 ساعت تو راه باشن تا برسن ) تراه بودن که کوک از ا.ت پرسید :
کوک : ا.ت چند سالته ؟
ا.ت :24 ........ چرا پرسیدی ؟
کوک : همینجوری
ا.ت : تو چند سالته ؟
کوک : 26
ا.ت : کی میرسیم ؟
کوک : یه نیم ساعت دیگه
ا.ت : چرا اینقد طولانی ؟
کوک : چون خونه ی داخل جنگل گرفتم
ا.ت حالا چرا جنگل ؟
کوک : هنوز زوده که بفهمی وقتش شد بهت میگم
ا.ت : اوکی
نویسنده : نیم ساعت گذشت ، ا.ت و کوک هم رسیده بودن ا.ت میخواست از ماشین پیاده شه که کوک گفت :
کوک : وایستا پیاده نشو خودم در رو برات باز میکنم
ا.ت : اوکی
نویسنده : کوک پیاده شد و رفت طرف ا.ت و در رو براش باز کرد ، ا.ت هم پیاده شد رفتم داخل حیاط ا.ت با خودش میگفت :
ا.ت : واو خیلی خوشگله اینجا
کوک :خوشت اومد از اینجا ؟
ا.ت : اره خیلی خوشگلع خیلی خوشم اومد ممنون که اینجارو انتخاب کردی
کوک : خواهش میکنم .............. بسه دیگه بریم داخل ؟
ا.ت : بریم
نویسنده : ا.ت و کوک رفتن داخل خونه که ا.ت گفت :
ا.ت : داخل از بیرون خوشگل تره
کوک : ( خندش گرفته )
ا.ت : وایستا ببینم همه ی جاهای خونه رو دیدی ؟
کوک : اره چطور ؟
ا.ت : هیچی همینجوری پرسیدم
کوک : برو بالا رو نگاه کن من همینجا رو مبل میشینم و اگه کارم داشتی بگو
ا.ت : اوکی
نویسنده : ا.ت همه ی اتاق های بالا رو نگاه کردو اومد کنار کوک رو مبل نشست که کوک گفت :
کوک : نگاه کردی
ا.ت : اره
کوک : خوشت اومد از اینجا ؟
ا.ت : اره خیلی خوشم اومد
کوک : استخر بالا رو دیدی ؟
ا.ت : اره
کوک : انتظار داشتم پبری داخلش .... چرا نپریدی ؟
ا.ت : خب ...... خب ...... چیزه ........ من ....من از استخر میترسم ..........
ادامه دارد ..........
____________________________________
_______________
لایک : 20
۶.۳k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.