چهار پارتی از جیهوپ
#چهار_پارتی_از_جیهوپ
p³
جیهوپ: عه چراااا
ا/ت: لپام مال خودمه
جیهوپ نه دیگه نشد..
(شب)
جیهوپ: خب عزیزم بریم بخوابیم؟؟
من: بریم
ویو جیهوپ
شب شده بود و تمام ستاره ها در اسمون پیدا بودن... اسمون تیره ی تیره بود... درست مثل چشای ا/ت.. وقتش بود که دیگه بخوابیم.. پس به رختخواب رفتیم و پتو رو کشیدیم رو خودمون و ا/ت و از پشت بغل کردم تا اینکه چشام کم کم شروع کردن به گرم شدن.. کم کم خوابم برد
ویو ا/ت
نصف شب که دیدم جیهوپ به خواب عمیقی فرو رفته بود بهترین فرصت بود که بلند شم یه نخ سیگار بکشم تا نفهمیده.. اروم از تو بغلش جدا شدم و به سمت حیاط رفتم... سیگارمو از داخل جیبم برداشتم و یدونه ازش برداشتم.... فندکم را روشن کردم و به سیگارم بردم... سیگارم روشن شد و شروع کردم به کشیدن و دست هایم را داخل جیب های گرم و نرمم کردم تا اینکه فهمیدم جیهوپ پشت سرم ایستاده...
جیهوپ: تو نصف شب اینجا چیکار میکنی؟؟
ا/ت:(سیگار رو پرت میکنه) ه.. ه.. هیچی
جیهوپ: داشتی سیگار میکشیدی اره؟؟
ا/ت: ن.. ن.. نه
جیهوپ: من از دروغ متنفرم بهتره بهم راستشو بگی تا خودم مچتو نگرفتم
ا/ت: ا.. اره داشتم میکشیدم......
جیهوپ: میتونم دلیل اینکارتو بپرسم؟؟؟
ا/ت: جیهوپ الان وقتش نیس...
جیهوپ: هیس.. فقط بهم بگو چرا تمام این مدت اینو ازم مخفی میکردی؟؟
ا/ت: می.. میترسیدم دعوام کنی
جیهوپ: فعلا که دیدی کاری به کارت ندارم... پس هر روز هم داعمل مست بودی هوم؟؟
ا/ت:(سرشو میگیره بالا) ت.. ت... تو از کجا فهمیدی
جیهوپ: من امارتو داشتم هر روز خدا میرفتی بار.. ولی نمیخواستم بهت بگم تا یوقت دردسر نشه... میخواستم خودت بهم بگی که... نگفتی...
ا/ت: ب.. ببخشید
جیهوپ: خب.. میشنوم..... هر حرفی داری بگو.. میشنوم.. میتونی خودتو کاملا خالی کنی.. نگران نباش من پیشتم کوچولوی من.. فقط کافیه باهام رو راست باشی... از چند سالگی این داستان شروع شد؟؟؟
ا/ت: از.... ۱۲ سالگیم سیگار و الکل مصرف میکردم
جیهوپ: چرا.. چرا انقدر سعی داری خودتو اذیت کنی... حق تو این نیست... نباید با خودت اینکارو کنی...
ا/ت: اینا منو اروم میکنن جیهوپ تو درک نمیکنی...
جیهوپ: من خوب درک میکنم... ارزش نداره بخواطرش ریه هاتو از کار بندازی قشنگم.. بگو.. بگو هرچی میخوای بهم بگو... تا وقتی جون دارم به همه ی حرفات با تمام وجودم گوش میدم... بگو.... قبلش پاکت سیگار رو بده بم
ا/ت:(پاکت سیگار رو میده بع جیهوپ)
جیهوپ: اونو میندازه تو سطل اشغال
ا/ت: ببین....(کل قضیه رو تعریف میکنه)
p³
جیهوپ: عه چراااا
ا/ت: لپام مال خودمه
جیهوپ نه دیگه نشد..
(شب)
جیهوپ: خب عزیزم بریم بخوابیم؟؟
من: بریم
ویو جیهوپ
شب شده بود و تمام ستاره ها در اسمون پیدا بودن... اسمون تیره ی تیره بود... درست مثل چشای ا/ت.. وقتش بود که دیگه بخوابیم.. پس به رختخواب رفتیم و پتو رو کشیدیم رو خودمون و ا/ت و از پشت بغل کردم تا اینکه چشام کم کم شروع کردن به گرم شدن.. کم کم خوابم برد
ویو ا/ت
نصف شب که دیدم جیهوپ به خواب عمیقی فرو رفته بود بهترین فرصت بود که بلند شم یه نخ سیگار بکشم تا نفهمیده.. اروم از تو بغلش جدا شدم و به سمت حیاط رفتم... سیگارمو از داخل جیبم برداشتم و یدونه ازش برداشتم.... فندکم را روشن کردم و به سیگارم بردم... سیگارم روشن شد و شروع کردم به کشیدن و دست هایم را داخل جیب های گرم و نرمم کردم تا اینکه فهمیدم جیهوپ پشت سرم ایستاده...
جیهوپ: تو نصف شب اینجا چیکار میکنی؟؟
ا/ت:(سیگار رو پرت میکنه) ه.. ه.. هیچی
جیهوپ: داشتی سیگار میکشیدی اره؟؟
ا/ت: ن.. ن.. نه
جیهوپ: من از دروغ متنفرم بهتره بهم راستشو بگی تا خودم مچتو نگرفتم
ا/ت: ا.. اره داشتم میکشیدم......
جیهوپ: میتونم دلیل اینکارتو بپرسم؟؟؟
ا/ت: جیهوپ الان وقتش نیس...
جیهوپ: هیس.. فقط بهم بگو چرا تمام این مدت اینو ازم مخفی میکردی؟؟
ا/ت: می.. میترسیدم دعوام کنی
جیهوپ: فعلا که دیدی کاری به کارت ندارم... پس هر روز هم داعمل مست بودی هوم؟؟
ا/ت:(سرشو میگیره بالا) ت.. ت... تو از کجا فهمیدی
جیهوپ: من امارتو داشتم هر روز خدا میرفتی بار.. ولی نمیخواستم بهت بگم تا یوقت دردسر نشه... میخواستم خودت بهم بگی که... نگفتی...
ا/ت: ب.. ببخشید
جیهوپ: خب.. میشنوم..... هر حرفی داری بگو.. میشنوم.. میتونی خودتو کاملا خالی کنی.. نگران نباش من پیشتم کوچولوی من.. فقط کافیه باهام رو راست باشی... از چند سالگی این داستان شروع شد؟؟؟
ا/ت: از.... ۱۲ سالگیم سیگار و الکل مصرف میکردم
جیهوپ: چرا.. چرا انقدر سعی داری خودتو اذیت کنی... حق تو این نیست... نباید با خودت اینکارو کنی...
ا/ت: اینا منو اروم میکنن جیهوپ تو درک نمیکنی...
جیهوپ: من خوب درک میکنم... ارزش نداره بخواطرش ریه هاتو از کار بندازی قشنگم.. بگو.. بگو هرچی میخوای بهم بگو... تا وقتی جون دارم به همه ی حرفات با تمام وجودم گوش میدم... بگو.... قبلش پاکت سیگار رو بده بم
ا/ت:(پاکت سیگار رو میده بع جیهوپ)
جیهوپ: اونو میندازه تو سطل اشغال
ا/ت: ببین....(کل قضیه رو تعریف میکنه)
۶۸۸
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.