فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.۱۸
ات ـ خوب پاشین وسایلتونو جمع کنین..
دیرینگ دیرینگ*زنگخور گوشیه کوک😂*
کوک ـ الو؟سلام مامان خوبی؟عوم ما..چیزه من الان خونه نیستم..بعدا ک اومدم سوپـ..
(ات گوشیه کوکو گرفت)
ات ـ الو؟مامانن*بغض*
مامان ات ـ الو؟تو کی هستی؟
ات ـ منم..ات!
مامان ات ـ هه مامان؟تو نمیدونی من چقد سختی کشیدم؟معلوم نیست کجا بودی..هر.زه!
اتویو
با شنیدن این حرفا قلبم خورد شد..بغضم داشت میترکید..
ات ـ مامانی..من..من..
مامان ات ـ اولن من مامان تو نیستم! بعدشم چته؟
ات ـ هیچی! فقد میگم ب کوک چیزی نگو! ولی من ی حرفایی باهاتون دارم خانم جئون!
مامان ات ـ چــیی؟؟جئون؟ هه
ات ـ بای*گوشیو داد ب کوک*
ات ـ بچها فعلا قضیه کنسله..من..من یکم حالم خوب نیس..فردا یا پس فردا میریم
ف ـ ات..چیشده؟
ات ـ هیچی*بغض*خب..من میرم اتاقم..فعلا
فیلیکسویو
من میدونم حال ات اصلا خوب نیستو داره یچیزیو مخفی میکنه..شاید قضیه ی خانوادهشه،نمیدونم..
ف ـ چیزی لازم داشتی صدام کن*با لبخند پیشونی ات رو بوسید*
ات ـ اوهوم*لبخند*
یونگی ـ اهم..ما اینجا شلغم نیستیماا
ات ـ مگه گفتم شلغمین؟*خندهزورکی*همهتون بیاین بغلم..
اتویو
با بغل کردنشون حالم بهتر شد..مخصوصا با بغل کردن یونگی! بوی نارنگی میده این بشر›♡
ات ـ خب..من میرم..بای*کمی بغض و لبخند*
یونا ـ میشه بیام پیشت؟
ات ـ اره بیا..ب ی دردو دل نیاز دارم..
ادمینویو(عواا سلام)
ات وقتی دره اتاقو بست اشکاش شروع ب باریدن کردن..
یونا ـ نمیگی چیشده؟
ات ـ هققق مامانم..هق بهم گفت..هققق هر.زه هققق*گریه شدید*(منم گریهم گرف)
یوناویو
الان میفهمم با اون حرفم چقد ات رو رنجوندم..
چجوری میتونم اسم خودمو بزارم رفیق؟رفیق بخاطر ی پسر اینطوری دوستشو پس میزنه؟دیگه ب تهیونگ حسی ندارم،احساس میکنم عاشق سوهو شدم!
ات ـ مـ..یشه..قرص..امو بدی؟*تیکه تیکه*
یونا ـ ا..ره بیاا بخورش..(لعنت بر ذهن منحرف تو😂)
ــــــــ
حیمایت؟
جدیدا دارم مهربون میشما😂
میخام توت فرنگی صداتون کنم کیوتا..
منم ننهتونم😂
توت فرنگیام،شبتون خوش♡🍓
فصل۲
P.۱۸
ات ـ خوب پاشین وسایلتونو جمع کنین..
دیرینگ دیرینگ*زنگخور گوشیه کوک😂*
کوک ـ الو؟سلام مامان خوبی؟عوم ما..چیزه من الان خونه نیستم..بعدا ک اومدم سوپـ..
(ات گوشیه کوکو گرفت)
ات ـ الو؟مامانن*بغض*
مامان ات ـ الو؟تو کی هستی؟
ات ـ منم..ات!
مامان ات ـ هه مامان؟تو نمیدونی من چقد سختی کشیدم؟معلوم نیست کجا بودی..هر.زه!
اتویو
با شنیدن این حرفا قلبم خورد شد..بغضم داشت میترکید..
ات ـ مامانی..من..من..
مامان ات ـ اولن من مامان تو نیستم! بعدشم چته؟
ات ـ هیچی! فقد میگم ب کوک چیزی نگو! ولی من ی حرفایی باهاتون دارم خانم جئون!
مامان ات ـ چــیی؟؟جئون؟ هه
ات ـ بای*گوشیو داد ب کوک*
ات ـ بچها فعلا قضیه کنسله..من..من یکم حالم خوب نیس..فردا یا پس فردا میریم
ف ـ ات..چیشده؟
ات ـ هیچی*بغض*خب..من میرم اتاقم..فعلا
فیلیکسویو
من میدونم حال ات اصلا خوب نیستو داره یچیزیو مخفی میکنه..شاید قضیه ی خانوادهشه،نمیدونم..
ف ـ چیزی لازم داشتی صدام کن*با لبخند پیشونی ات رو بوسید*
ات ـ اوهوم*لبخند*
یونگی ـ اهم..ما اینجا شلغم نیستیماا
ات ـ مگه گفتم شلغمین؟*خندهزورکی*همهتون بیاین بغلم..
اتویو
با بغل کردنشون حالم بهتر شد..مخصوصا با بغل کردن یونگی! بوی نارنگی میده این بشر›♡
ات ـ خب..من میرم..بای*کمی بغض و لبخند*
یونا ـ میشه بیام پیشت؟
ات ـ اره بیا..ب ی دردو دل نیاز دارم..
ادمینویو(عواا سلام)
ات وقتی دره اتاقو بست اشکاش شروع ب باریدن کردن..
یونا ـ نمیگی چیشده؟
ات ـ هققق مامانم..هق بهم گفت..هققق هر.زه هققق*گریه شدید*(منم گریهم گرف)
یوناویو
الان میفهمم با اون حرفم چقد ات رو رنجوندم..
چجوری میتونم اسم خودمو بزارم رفیق؟رفیق بخاطر ی پسر اینطوری دوستشو پس میزنه؟دیگه ب تهیونگ حسی ندارم،احساس میکنم عاشق سوهو شدم!
ات ـ مـ..یشه..قرص..امو بدی؟*تیکه تیکه*
یونا ـ ا..ره بیاا بخورش..(لعنت بر ذهن منحرف تو😂)
ــــــــ
حیمایت؟
جدیدا دارم مهربون میشما😂
میخام توت فرنگی صداتون کنم کیوتا..
منم ننهتونم😂
توت فرنگیام،شبتون خوش♡🍓
۱۱.۴k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.