فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.۱۹
(⁴مینبعد)
یونا ـ بهتری؟
ات ـ اره..پاشو بریم ببینیم چیکار میکنن
یونا ـ اوکی..
جونگکوکویو
هعیی نگرانشون شدم..عه اومدن
دوییدم سمت ات
کوک ـ یااا خوبی؟مامان چیگفت؟
ات ـ یاا نگرانم نباش..بعدشم ب تو چه
کوک ـ پس مامان ناراحتت کرد..مث ۳ سال پیش ک گذاشتی رفتـ..
ات ـ شاتآپ پیلیز...
کوک ـ اوکی...(از زندگی محو شد😂)
ات ـ خبب گلای تو خونه! پاشین وسایلتونو جمع کنین میخایم راه بیوفتیم!
کوک ـ الانننن؟!
ات ـ نه فردا! الان دیگه!
یونا ـ وای ماسکمو جا گذاشتم ماسکمو جا گذاشتم
اخ دستکشمو جا گذاشتم دستکشمو جا گذاشتم*داشت میدویید و میخوند😂*
ات ـ ودف..دیوونه شد رف..
یونگی ـ من آمادم! فقد میگم اونجا نارنگی داره؟
ات ـ داره ولی همشو من میخورم..
یونگی ـ یااا پس من چییی؟
ات ـ خوب ب توام یکمی میدم(لعنت بر ذهن منحرفت😂)
یونگی ـ مرسییییی
ات ـ خاعش..آمادهاین؟
همه ـ ارهه
ات ـ بپرین توی ماشین..
(توی راه)
یونگی ـ یوهوو چ حالی میده!
کوک ـ جیخخخ کجاش حال میده؟*داد*
یونا ـ دیشتیری دیریننن هوووووو
سوهو ـ جیخخخخخخ
(³⁰مینبعد)
ات ـ پیاده شین..رسیدیم
یونا ـ اینجا..چقد بزرگه*محو در افق😂*ـ
سوهو ـ واو*محو در افق😂*
ات ـ بدویین توو*داد*
خدمتکار ـ خوش اومدین خانوم!
ات ـ مرسی..ما مهمون داریم!
خدمتکار¹ ـ وای این چقد کراشه!*اروم،ب جونگکوک اشاره کرد*
ات ـ داداشمه..دیگه نبینم از این گوها بخورین!*نگاه ترسناک*
خدمتکار¹ ـ گوه خوردم خانم!
ات ـ گمشو نبینمت..*داد*
خدمتکار ـ (گمو گور شد😂)
تهیونگ ـ مای پشم..
ات ـ گمشیـ..ینی بیاین دنبالم اتاقتونو نشون بدم..
ـــــــ
حیمایت؟
توت فرنگیا ایده ندارم،ایده بدین😂🍓
فصل۲
P.۱۹
(⁴مینبعد)
یونا ـ بهتری؟
ات ـ اره..پاشو بریم ببینیم چیکار میکنن
یونا ـ اوکی..
جونگکوکویو
هعیی نگرانشون شدم..عه اومدن
دوییدم سمت ات
کوک ـ یااا خوبی؟مامان چیگفت؟
ات ـ یاا نگرانم نباش..بعدشم ب تو چه
کوک ـ پس مامان ناراحتت کرد..مث ۳ سال پیش ک گذاشتی رفتـ..
ات ـ شاتآپ پیلیز...
کوک ـ اوکی...(از زندگی محو شد😂)
ات ـ خبب گلای تو خونه! پاشین وسایلتونو جمع کنین میخایم راه بیوفتیم!
کوک ـ الانننن؟!
ات ـ نه فردا! الان دیگه!
یونا ـ وای ماسکمو جا گذاشتم ماسکمو جا گذاشتم
اخ دستکشمو جا گذاشتم دستکشمو جا گذاشتم*داشت میدویید و میخوند😂*
ات ـ ودف..دیوونه شد رف..
یونگی ـ من آمادم! فقد میگم اونجا نارنگی داره؟
ات ـ داره ولی همشو من میخورم..
یونگی ـ یااا پس من چییی؟
ات ـ خوب ب توام یکمی میدم(لعنت بر ذهن منحرفت😂)
یونگی ـ مرسییییی
ات ـ خاعش..آمادهاین؟
همه ـ ارهه
ات ـ بپرین توی ماشین..
(توی راه)
یونگی ـ یوهوو چ حالی میده!
کوک ـ جیخخخ کجاش حال میده؟*داد*
یونا ـ دیشتیری دیریننن هوووووو
سوهو ـ جیخخخخخخ
(³⁰مینبعد)
ات ـ پیاده شین..رسیدیم
یونا ـ اینجا..چقد بزرگه*محو در افق😂*ـ
سوهو ـ واو*محو در افق😂*
ات ـ بدویین توو*داد*
خدمتکار ـ خوش اومدین خانوم!
ات ـ مرسی..ما مهمون داریم!
خدمتکار¹ ـ وای این چقد کراشه!*اروم،ب جونگکوک اشاره کرد*
ات ـ داداشمه..دیگه نبینم از این گوها بخورین!*نگاه ترسناک*
خدمتکار¹ ـ گوه خوردم خانم!
ات ـ گمشو نبینمت..*داد*
خدمتکار ـ (گمو گور شد😂)
تهیونگ ـ مای پشم..
ات ـ گمشیـ..ینی بیاین دنبالم اتاقتونو نشون بدم..
ـــــــ
حیمایت؟
توت فرنگیا ایده ندارم،ایده بدین😂🍓
۱۰.۱k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.