پارت۵
ویو لوکاس
رزی بلند شد رفت اممممم راستش ت.ح.ر.ی.ک شده بودم فقط میخواستم ت.و.ش باشم و کلا ..... ب.ر.ج.س.ت.ه شده بود اونم خیلیییییییی زیاد درد داشتم رفتم تو اتاقم درو بستم نشستم رو تخت سرمو دادم بالا و فقط درد رو تحمل میکردم که صدای در اومد
لوکاس . بیا تو
لی سو . اممم کی غذا آماده میشه
لوکاس . یکم دیگه
لی سو . آخه خیلی گرسنمه
لوکاس . زود درستش میکنم
لی سو . باشه 🙂🙃
مشنگ رفت بیرون منم بلند شدم رفتم بیرون از اتاق سراغ غذا ده دقیقه بعد غذا آماده شد چیدمش رو میز
لوکاس . غذا حاضره(داد)
لی سو دوید اومد که با سر افتاد خواستم برم سمتش که یهو بلند شد دوید سمت میز مثل اونایی که پنج ساله غذا نخوردن غذا میخورد
لوکاس . دردت نیومد😐
لی سو . اهمیت نداره که دردم بیاد یا نه مهم اینه غذا بخورم😋
ا.ت و مگی هم اومدن نشستن رو میز
لی سو . آییییییییییییییییی
لوکاس . چته 😧
لی سو . دهنم سوخت.......ولی اشکال نداره😉
لوکاس . 😑
همه شروع کردیم خوردن منم که مثل چی گرسنم بود داشتم میخوردم که دیدم رزی نیست تازه یادم اومد که شاید خجالت کشیده نیومده بلند شدم رفتم اتاقش در زدم جواب نداد درو باز کردم دیدم خوابه دلم نمیومد بیدارش کنم ولی میدونستم که گرسنشه پس رفتم غذای خدمو کامل خوردم بعد براش غذا گذاشتم تو سینی رفتم اتاقش غذا رو گذاشتم رو پاتختی و یه کاغذ خودکار پیدا کردم روش نوشتم
. اشکالی نداره پیش میاد دیگه تو هم از خودت ناراحت نباش خجالت هم نکش . بعد تکونش دادم و زود از اتاق رفتم بیرون رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم
رزی بلند شد رفت اممممم راستش ت.ح.ر.ی.ک شده بودم فقط میخواستم ت.و.ش باشم و کلا ..... ب.ر.ج.س.ت.ه شده بود اونم خیلیییییییی زیاد درد داشتم رفتم تو اتاقم درو بستم نشستم رو تخت سرمو دادم بالا و فقط درد رو تحمل میکردم که صدای در اومد
لوکاس . بیا تو
لی سو . اممم کی غذا آماده میشه
لوکاس . یکم دیگه
لی سو . آخه خیلی گرسنمه
لوکاس . زود درستش میکنم
لی سو . باشه 🙂🙃
مشنگ رفت بیرون منم بلند شدم رفتم بیرون از اتاق سراغ غذا ده دقیقه بعد غذا آماده شد چیدمش رو میز
لوکاس . غذا حاضره(داد)
لی سو دوید اومد که با سر افتاد خواستم برم سمتش که یهو بلند شد دوید سمت میز مثل اونایی که پنج ساله غذا نخوردن غذا میخورد
لوکاس . دردت نیومد😐
لی سو . اهمیت نداره که دردم بیاد یا نه مهم اینه غذا بخورم😋
ا.ت و مگی هم اومدن نشستن رو میز
لی سو . آییییییییییییییییی
لوکاس . چته 😧
لی سو . دهنم سوخت.......ولی اشکال نداره😉
لوکاس . 😑
همه شروع کردیم خوردن منم که مثل چی گرسنم بود داشتم میخوردم که دیدم رزی نیست تازه یادم اومد که شاید خجالت کشیده نیومده بلند شدم رفتم اتاقش در زدم جواب نداد درو باز کردم دیدم خوابه دلم نمیومد بیدارش کنم ولی میدونستم که گرسنشه پس رفتم غذای خدمو کامل خوردم بعد براش غذا گذاشتم تو سینی رفتم اتاقش غذا رو گذاشتم رو پاتختی و یه کاغذ خودکار پیدا کردم روش نوشتم
. اشکالی نداره پیش میاد دیگه تو هم از خودت ناراحت نباش خجالت هم نکش . بعد تکونش دادم و زود از اتاق رفتم بیرون رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم
۴.۹k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.