رمان عشق جاویدان
رمان عشق جاویدان
پارت ۱۷
ناخوداگاه جیغ ارومی زدم و همین باعث شد که دازای بیدار بشع
دازای: چیشده
چویا:باید برم مدرسه
دازای:اها حاضر شو میرسونمت
هومی کردم و زود اماده شدم
ویو دازای
توی خواب و بیداری بودم که دیدم چویا بیدار شده میخواست بره مدرسه بهش گفتم میرسونمش از اون ور برم دفترم
با لباس فرم نسشت روی میز و شروع کرد صبحونه خوردن
دازای:چقدر فرم بهت میاد(نیشخند)
چویا:دازایییییی
دازای:جونمممممم
چویا:مسخره نکن
دازای:چشم
چویا:مرسی خب بریم
دازای:ارع بریم
وسط های راه بودیم لب زدم
دازای:کی، بیام دنبالت بریم یجایی
چویا: اوم بهت زنگ میزنم و اینکه کجا
دازای:میفهمی
چویا:باشه
پارت ۱۷
ناخوداگاه جیغ ارومی زدم و همین باعث شد که دازای بیدار بشع
دازای: چیشده
چویا:باید برم مدرسه
دازای:اها حاضر شو میرسونمت
هومی کردم و زود اماده شدم
ویو دازای
توی خواب و بیداری بودم که دیدم چویا بیدار شده میخواست بره مدرسه بهش گفتم میرسونمش از اون ور برم دفترم
با لباس فرم نسشت روی میز و شروع کرد صبحونه خوردن
دازای:چقدر فرم بهت میاد(نیشخند)
چویا:دازایییییی
دازای:جونمممممم
چویا:مسخره نکن
دازای:چشم
چویا:مرسی خب بریم
دازای:ارع بریم
وسط های راه بودیم لب زدم
دازای:کی، بیام دنبالت بریم یجایی
چویا: اوم بهت زنگ میزنم و اینکه کجا
دازای:میفهمی
چویا:باشه
- ۳.۰k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط