جزیره کشف نشده 🌴 پارت۴۸ 💚
لیندا: آره.
شوگا: بازم خطرناکه.
لیندا: ببینید من این چیزا حالیم نیست. همینی که گفتم برام یه راه پیدا کنید تا بفهمم اون روز چی به پادشاه سابق گفته.
جیهوپ: باشه حالا چرا عصبانی میشی؟
لیندا: پس پاشو بریم الان حالت خوب نیس خودم رانندگی میکنم.
شوگا: مگه با ماشین خودش اومدید؟
لیندا: آره. تعجب داره؟
جیهوپ: اون هیچوقت با ماشین شخصیش جایی نمیره.
لیندا: حالا اومده. ولش کنید. حالش خوب نیست.
جیهوپ: تو هم مثل جانگکوکی نمیشه پیش بینیت کرد.
لیندا: خب حالا. نمیخواد اسم اونو پیشم بیارید قاطی میکنم.
جیهوپ: اوکی اوکی تو فقط عصبانی نشو.
لیندا: هعی پادشاهه پاشو بریم.
بلند شدم. همراهش سوار ماشین شدم. ماشینو روشن کرد. پسرا نگام میکردن. بیچاره ها تعجب کردن من هیچوقت با این ماشینم جایی نمیرم. از این گذشته نمیزارم کسی رانندگی کنه با ماشینام. با به یاد اومدن حرفی شوگا و لیندا بازم سرم مشغول شد. نفهمیدم که کی خوابم برد. با تکون دادنای یکی بیدار شدم. لیندا بود داشت با لبخند نگام میکرد. چقدر زیبا بود. از پشت سرش گرفتمو نزدیکترش آوردم. لبمو گذاشتم رو لباش. خیلی شیرین بودم. یهو دردی در پهلوم حس کردم. بازم این حسو ترجیح دادم به اون درد. یهو لیندا منو از خودش دور کرد. با حرص بهم نگاه کرد...........
لیندا: الان چه غلطی کردی؟ میخوای تو رو از پدر شدن محروم کنم؟ هااااا؟
ــ عه خب.. خب.. خب ببخشید.
لیندا: درد و ببخشید. مرضو ببخشید.
ــ خـ..
لیندا: یه کلمه هم حرف نزن. دور و برو نگاه کن. گم شدیم.
ــ اینجا کجاست؟ چجوری اومدی اینجا؟
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
شوگا: بازم خطرناکه.
لیندا: ببینید من این چیزا حالیم نیست. همینی که گفتم برام یه راه پیدا کنید تا بفهمم اون روز چی به پادشاه سابق گفته.
جیهوپ: باشه حالا چرا عصبانی میشی؟
لیندا: پس پاشو بریم الان حالت خوب نیس خودم رانندگی میکنم.
شوگا: مگه با ماشین خودش اومدید؟
لیندا: آره. تعجب داره؟
جیهوپ: اون هیچوقت با ماشین شخصیش جایی نمیره.
لیندا: حالا اومده. ولش کنید. حالش خوب نیست.
جیهوپ: تو هم مثل جانگکوکی نمیشه پیش بینیت کرد.
لیندا: خب حالا. نمیخواد اسم اونو پیشم بیارید قاطی میکنم.
جیهوپ: اوکی اوکی تو فقط عصبانی نشو.
لیندا: هعی پادشاهه پاشو بریم.
بلند شدم. همراهش سوار ماشین شدم. ماشینو روشن کرد. پسرا نگام میکردن. بیچاره ها تعجب کردن من هیچوقت با این ماشینم جایی نمیرم. از این گذشته نمیزارم کسی رانندگی کنه با ماشینام. با به یاد اومدن حرفی شوگا و لیندا بازم سرم مشغول شد. نفهمیدم که کی خوابم برد. با تکون دادنای یکی بیدار شدم. لیندا بود داشت با لبخند نگام میکرد. چقدر زیبا بود. از پشت سرش گرفتمو نزدیکترش آوردم. لبمو گذاشتم رو لباش. خیلی شیرین بودم. یهو دردی در پهلوم حس کردم. بازم این حسو ترجیح دادم به اون درد. یهو لیندا منو از خودش دور کرد. با حرص بهم نگاه کرد...........
لیندا: الان چه غلطی کردی؟ میخوای تو رو از پدر شدن محروم کنم؟ هااااا؟
ــ عه خب.. خب.. خب ببخشید.
لیندا: درد و ببخشید. مرضو ببخشید.
ــ خـ..
لیندا: یه کلمه هم حرف نزن. دور و برو نگاه کن. گم شدیم.
ــ اینجا کجاست؟ چجوری اومدی اینجا؟
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
۲۵.۷k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.