جزیره کشف نشده 🌴 پارت۵۰ 💚
چه خیالی کردم من؟ پیش استاد هم خراب شدم. استاد دستای لیندا رو گرفتو از جلوی چشاش کنار زد......
استاد: لیندا باز کن. میگم منم بابات.
لیندا چشاشو باز کرد. وقتی استادو دید. خودشو بیشتر تو بغلم جا داد...........
ــ چیشده؟
لیندا: ایـ.. این روحه؟
ــ نه نیست.
لیندا: بهش دست بزن تا باور کنم.
ــ باشه.
دستمو به دست استاد زدم.............
ــ دیدی؟
لیندا با گریه استادو بغل کرد. واقعا دختر استاده؟؟؟؟.........
لیندا: بابایی؟
استاد: جان بابایی؟
لیندا: خیلی بی معرفتی.
استاد: میدونم دخترم.
ازش جدا شد............
لیندا: پررو شدیا بابایی..
این دختر کلا بزرگو کوچیک نمیشناسه با همه یجوریه...........
ــ استاد اینجا چیکار میکنید؟
استاد: تو راه برگشت بودم که ماشینم تو بارون لیز خورد و افتاد به دره. منم به زور تونستم خودمو نجات بدم. تا اینجا هم پیاده اومدم.
لیندا: بابایی بگو که مامانی هم زنده هست.
ــ ایشونم زندس و سالمه پریروز هم دیدمش.
لیندا: بابایی تو واقعا استاد این نردبانی؟
استاد: عه لیندا ایشون..
لیندا: میدونم پادشاه اینجاست.
استاد: پس با ادب حرف بزن.
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
استاد: لیندا باز کن. میگم منم بابات.
لیندا چشاشو باز کرد. وقتی استادو دید. خودشو بیشتر تو بغلم جا داد...........
ــ چیشده؟
لیندا: ایـ.. این روحه؟
ــ نه نیست.
لیندا: بهش دست بزن تا باور کنم.
ــ باشه.
دستمو به دست استاد زدم.............
ــ دیدی؟
لیندا با گریه استادو بغل کرد. واقعا دختر استاده؟؟؟؟.........
لیندا: بابایی؟
استاد: جان بابایی؟
لیندا: خیلی بی معرفتی.
استاد: میدونم دخترم.
ازش جدا شد............
لیندا: پررو شدیا بابایی..
این دختر کلا بزرگو کوچیک نمیشناسه با همه یجوریه...........
ــ استاد اینجا چیکار میکنید؟
استاد: تو راه برگشت بودم که ماشینم تو بارون لیز خورد و افتاد به دره. منم به زور تونستم خودمو نجات بدم. تا اینجا هم پیاده اومدم.
لیندا: بابایی بگو که مامانی هم زنده هست.
ــ ایشونم زندس و سالمه پریروز هم دیدمش.
لیندا: بابایی تو واقعا استاد این نردبانی؟
استاد: عه لیندا ایشون..
لیندا: میدونم پادشاه اینجاست.
استاد: پس با ادب حرف بزن.
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
۱۴.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.