پارت شیشم. رد پا
روز بعد پرفسور فلیت چنتا تلسم دفاعی یاد داد سر کلاس تلسم ها با دختری به نام لونا اشنا شدم لونا دختری بود با موی بلوند و چشماهای رنگ اسمون رفتار مهربونی داشت و در کل خوب بود مثلا اون اعتفاد داشت که موجوداتی وجود دارن که میتونه اونا رو ببینه راجب موجوداتی که لونا مدام درمودر اونا حرف میزد کمی تحقیق کردم منبع های زیادی راجب وجود این موجودات خبر داده بودند ولی چیزی راجب اون نمیگفتند جالب این بود که هری هم میتونه اونا رو ببینه و طبق گفته لونا فقط کسایی میتونن اونا رو ببینن که یکی از عزیزانشون رو از دست دادن.
جوابش تا حدی قانع کننده بود اما بهش اعتقاد نداشتم مدام دربارش تحقیق می کردم.
بخواطر گروهبندی دیگه زیاد با دوستام در ارتباط نبودم ولی حواسم بهشون بود و هر چند مدت سراغ اونا رو از بقیه گیرفیندوری ها میگرفتم اونا نمیدونستن که سراغ اونا رو میگیرم اگر میفهمیدن دلیلش رو از من میخواستن.
بعد فهمیدم که.......
جوابش تا حدی قانع کننده بود اما بهش اعتقاد نداشتم مدام دربارش تحقیق می کردم.
بخواطر گروهبندی دیگه زیاد با دوستام در ارتباط نبودم ولی حواسم بهشون بود و هر چند مدت سراغ اونا رو از بقیه گیرفیندوری ها میگرفتم اونا نمیدونستن که سراغ اونا رو میگیرم اگر میفهمیدن دلیلش رو از من میخواستن.
بعد فهمیدم که.......
۳.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.