فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت: ۱۷
با دیدن پیام خشکشون میزنه ... که...ا.ت میگه : ... تو ..میدونی فیلیکس کیه؟
کوک: عاااا ... به گوشیت پیام داده؟
ا.ت : ها؟
کوک : میگم گوشیتو بده به من(داد)
ا.ت : ب...باشه
و ا.ت گوشیش رو به کوک داد و کوک با دیدن پیام توی گوشی ا.ت ... ترس تمام وجودشو گرفت و چند ثانیه میخکوب شد سر جاش ولی خیلی سریع به خودش اومد و به اطرافش نگاه کرد و دست ا.ت رو گرفت و دوید و داشت پله ها رو چند تا چند تا بالا رفت و ا.ت چند بار افتاد ولی هر بار کوک با بی محلی دستش رو میگرفت و می افتاد ... و بلاخره رسیدن بالا ... کوک نفس نفس میزد و ا.ت هم خم شده بود به طوری که دست هاش روی زانوش بود ..
ا.ت: ا...اون ... ک..کیه؟ ( نقطه ها یعنی دارن نفس نفس میزنن وحرفشون اون جاها قطع میشه)
کوک:...ب..بهت ...می..میگم
ا.ت کامل وایساد و دست به سینه وایساد
کوک: اون ... اون ... یه بیمار روانیه ..
ا.ت : خب؟
کوک : دیگه بیشتر بگم؟
ا.ت: چی رو بگی؟
کوک : اوسکول میگم بیشتر اطلاعات بدم؟😑🤦
ا.ت : آها... چیزه..نفهمیدم شرمنده ... آره بیشتر ازش بگو ...
کوک اول خواست حرف بزنه ولی بعد به دوربین خیره شد و منصرف شد ...
کوک: همینی که میدونی از سرت هم زیاده ..
ا.ت : خب پس برای چی پرسیدی که اطلاعاتی میخوای ؟
کوک : همین جوری ...خواستم مسخره ات کنم من چرا باید راجع به اینا بهت بگم؟
ا.ت : چرا نگی؟
ا.ت کمی مکث میکنه و به دوربین نگاهی ریز میندازه ...
کوک : چرا بگم اینا هیچ ربطی بهت نداره ...
کوک اومد که از اتاق خارج بشه ولی ا.ت آروم با دستش جلوش رو گرفت ... به طوری که تو دوربین مشخص نشه و آروم طوری که کوک هم به زور بشونه گفت : ما داریم از طرف یه دیوونه قدرتمند تهدید میشیم؟
کوک: اوم ...
ا.ت : بخاطر امکان هک کردن دوربین ها و امنیت مون چیزی نمیگی؟
کوک: اوم ...
ا.ت: الان برو حالا ضایع میشیم ( مکالمه های کوک فقط ۱۰ ثانیه طول کشید )
کوک دست رو پرت کرد اون ور و گفت من هیچی بهت نمیگم و یه چشمک ریز زد طوری که تو دوربین و جاهای دیگه ضایع نشه ...
ا.ت هم به بازی ادامه داد و گفت به منم ربط داره خب ! ( داد)
کوک: نداره! پس خفه شو و رو مخم نرو ..
ا.ت : برو بابا ... میگم به منم ربط دارهههه ولی کوک فقط نگاه سردی و توهین آمیزی انداخت و رفت و ا.ت تو اتاق تنها موند ... گوشیش رو میز کار کوک بود پس رفت و برش داشت که یه بار دیگه به پیام نگاهی بندازه ..
متن پیام: دلتون برام تنگ شده؟
فرستنده : فیلیکس...
ا.ت : فیلیکس؟( آروم ) ... اوه نههههه فیلیکس؟!!!!! (با ترس خیلییییییییییی زیاد و داد )
خب خب ... بنظرتون تو پارت بعد چی میشه ؟ فیلیکس کیه؟ و متن پیام یعنی چی؟
مایل به حمایت بیب ¿
پارت: ۱۷
با دیدن پیام خشکشون میزنه ... که...ا.ت میگه : ... تو ..میدونی فیلیکس کیه؟
کوک: عاااا ... به گوشیت پیام داده؟
ا.ت : ها؟
کوک : میگم گوشیتو بده به من(داد)
ا.ت : ب...باشه
و ا.ت گوشیش رو به کوک داد و کوک با دیدن پیام توی گوشی ا.ت ... ترس تمام وجودشو گرفت و چند ثانیه میخکوب شد سر جاش ولی خیلی سریع به خودش اومد و به اطرافش نگاه کرد و دست ا.ت رو گرفت و دوید و داشت پله ها رو چند تا چند تا بالا رفت و ا.ت چند بار افتاد ولی هر بار کوک با بی محلی دستش رو میگرفت و می افتاد ... و بلاخره رسیدن بالا ... کوک نفس نفس میزد و ا.ت هم خم شده بود به طوری که دست هاش روی زانوش بود ..
ا.ت: ا...اون ... ک..کیه؟ ( نقطه ها یعنی دارن نفس نفس میزنن وحرفشون اون جاها قطع میشه)
کوک:...ب..بهت ...می..میگم
ا.ت کامل وایساد و دست به سینه وایساد
کوک: اون ... اون ... یه بیمار روانیه ..
ا.ت : خب؟
کوک : دیگه بیشتر بگم؟
ا.ت: چی رو بگی؟
کوک : اوسکول میگم بیشتر اطلاعات بدم؟😑🤦
ا.ت : آها... چیزه..نفهمیدم شرمنده ... آره بیشتر ازش بگو ...
کوک اول خواست حرف بزنه ولی بعد به دوربین خیره شد و منصرف شد ...
کوک: همینی که میدونی از سرت هم زیاده ..
ا.ت : خب پس برای چی پرسیدی که اطلاعاتی میخوای ؟
کوک : همین جوری ...خواستم مسخره ات کنم من چرا باید راجع به اینا بهت بگم؟
ا.ت : چرا نگی؟
ا.ت کمی مکث میکنه و به دوربین نگاهی ریز میندازه ...
کوک : چرا بگم اینا هیچ ربطی بهت نداره ...
کوک اومد که از اتاق خارج بشه ولی ا.ت آروم با دستش جلوش رو گرفت ... به طوری که تو دوربین مشخص نشه و آروم طوری که کوک هم به زور بشونه گفت : ما داریم از طرف یه دیوونه قدرتمند تهدید میشیم؟
کوک: اوم ...
ا.ت : بخاطر امکان هک کردن دوربین ها و امنیت مون چیزی نمیگی؟
کوک: اوم ...
ا.ت: الان برو حالا ضایع میشیم ( مکالمه های کوک فقط ۱۰ ثانیه طول کشید )
کوک دست رو پرت کرد اون ور و گفت من هیچی بهت نمیگم و یه چشمک ریز زد طوری که تو دوربین و جاهای دیگه ضایع نشه ...
ا.ت هم به بازی ادامه داد و گفت به منم ربط داره خب ! ( داد)
کوک: نداره! پس خفه شو و رو مخم نرو ..
ا.ت : برو بابا ... میگم به منم ربط دارهههه ولی کوک فقط نگاه سردی و توهین آمیزی انداخت و رفت و ا.ت تو اتاق تنها موند ... گوشیش رو میز کار کوک بود پس رفت و برش داشت که یه بار دیگه به پیام نگاهی بندازه ..
متن پیام: دلتون برام تنگ شده؟
فرستنده : فیلیکس...
ا.ت : فیلیکس؟( آروم ) ... اوه نههههه فیلیکس؟!!!!! (با ترس خیلییییییییییی زیاد و داد )
خب خب ... بنظرتون تو پارت بعد چی میشه ؟ فیلیکس کیه؟ و متن پیام یعنی چی؟
مایل به حمایت بیب ¿
۷.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.