فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت : ۱۸
داستان های دارکی در پیش داریم ..🌚💀
ا.ت : فیلیکس؟ ( آروم ) اوه نههههه فیلیکس( ترس خیلییییییییییی زیاد و داد)
که بعد داد ا.ت یه پیام دیگه به گوشیش اومد ...
متن پیام: خب... حالا داد نزن الان میام پیشت عزیزم:)♡
فرستنده: فیلیکس
ا.ت : اوه نه ... نه ...نهههه
ا.ت به دوربین و چند تا چیز دیگه نگاه کردم تا ببینم از کجا داره جاسوسی میکنه که دوباره پیام داد
متن پیام : هیچ وقت سعی نکن منو پیدا کنی یا بفهمی چجوری دارم جاسوسی ات رو میکنم ...
ویو ا.ت :
خشکم زد اون دیوونه... اون چجورییی تونسته؟ .. نمیفهمم ... چیزای دیگه به کنار چجوری داره جاسوسیم رو میکنه... منظورش از اینا... هدفش چیه ؟ اون واقعا روانیهههه ...ترس تمام وجودمو گرفته بود نه میتونستم تکون بخورم و نه میتونستم حرفی بزنم و فقط همون جا مونده بودم و همش فکر میکردم افکار منفی و ترسناک توی سرم میپیچیدند ..که یه چیزی یادم افتاد ...که خیلی بدتر از قبلی ها بود ... اون .. اون ... دقیقا ۳ سال پیش ... دقیقا سه سال پیش مرده !!!!!
خودم با جفت چشمام دیدم که مرد ... دیدم که خودشو کشت ... خودشو پرت کرد پایین پل ... به طوری که زیر پل پره آب بود ...و اون اون شنا بلد نبود و همیشه فوبیای آب .. داشت ...
ویو راوی: که یهو کوک وارد اتاق شد ... ا.ت خیلی بد نگاهش کرد و سریع بلند شد و رفت سمتش و گوشی رو گرفت رو به روی کوک و گفت اینا رو تو فرستادی ؟
کوک: درست نگاه کن ا.ت ... از طرف فیلیکس عه ..( آروم و جدی)
ا.ت : دیوونه ایییی آخه فیلیکس اون اون که ۳ ساله مرده ! ( داد)
کوک: آره... صبر کن ببینم تو اینو از کجا میدونی ؟(نسبتا بلند )
ا.ت یقه ی کوک رو گرفت و گفت : من اصلا حال و حوصله ی شوخی ندارمممم میفهمی؟ اون مرده ؟ میفهمی؟ آخه چطور میتونه یه مرده پیام بدههههه( داد)
کوک : منم نمیدونم ..و دست ا.ت رو از یقه اش جدا کرد ( اروم)
ا.ت : چته توو؟ میگم مرده !!! خودم با جفت چشمام دیدم ... اون خاک شد براش مراسم برگزار کردن ... میفهمی؟ ( داد)
میفهمی اون اون مردهههههههه( عربده )
که یهو فیلیکس وارد اتاق شد ... و گفت :
چقدر سرو صدا میکنید !
ا.ت و کوک با ترس و تعجب به فیلیکس خیره شدن...
فیلیکس: فکر کنم الان باید بگم ... سلام ( لبخند ترسناک و از روی قدرت 😏😎)
مایل به حمایت بیب¿
پارت : ۱۸
داستان های دارکی در پیش داریم ..🌚💀
ا.ت : فیلیکس؟ ( آروم ) اوه نههههه فیلیکس( ترس خیلییییییییییی زیاد و داد)
که بعد داد ا.ت یه پیام دیگه به گوشیش اومد ...
متن پیام: خب... حالا داد نزن الان میام پیشت عزیزم:)♡
فرستنده: فیلیکس
ا.ت : اوه نه ... نه ...نهههه
ا.ت به دوربین و چند تا چیز دیگه نگاه کردم تا ببینم از کجا داره جاسوسی میکنه که دوباره پیام داد
متن پیام : هیچ وقت سعی نکن منو پیدا کنی یا بفهمی چجوری دارم جاسوسی ات رو میکنم ...
ویو ا.ت :
خشکم زد اون دیوونه... اون چجورییی تونسته؟ .. نمیفهمم ... چیزای دیگه به کنار چجوری داره جاسوسیم رو میکنه... منظورش از اینا... هدفش چیه ؟ اون واقعا روانیهههه ...ترس تمام وجودمو گرفته بود نه میتونستم تکون بخورم و نه میتونستم حرفی بزنم و فقط همون جا مونده بودم و همش فکر میکردم افکار منفی و ترسناک توی سرم میپیچیدند ..که یه چیزی یادم افتاد ...که خیلی بدتر از قبلی ها بود ... اون .. اون ... دقیقا ۳ سال پیش ... دقیقا سه سال پیش مرده !!!!!
خودم با جفت چشمام دیدم که مرد ... دیدم که خودشو کشت ... خودشو پرت کرد پایین پل ... به طوری که زیر پل پره آب بود ...و اون اون شنا بلد نبود و همیشه فوبیای آب .. داشت ...
ویو راوی: که یهو کوک وارد اتاق شد ... ا.ت خیلی بد نگاهش کرد و سریع بلند شد و رفت سمتش و گوشی رو گرفت رو به روی کوک و گفت اینا رو تو فرستادی ؟
کوک: درست نگاه کن ا.ت ... از طرف فیلیکس عه ..( آروم و جدی)
ا.ت : دیوونه ایییی آخه فیلیکس اون اون که ۳ ساله مرده ! ( داد)
کوک: آره... صبر کن ببینم تو اینو از کجا میدونی ؟(نسبتا بلند )
ا.ت یقه ی کوک رو گرفت و گفت : من اصلا حال و حوصله ی شوخی ندارمممم میفهمی؟ اون مرده ؟ میفهمی؟ آخه چطور میتونه یه مرده پیام بدههههه( داد)
کوک : منم نمیدونم ..و دست ا.ت رو از یقه اش جدا کرد ( اروم)
ا.ت : چته توو؟ میگم مرده !!! خودم با جفت چشمام دیدم ... اون خاک شد براش مراسم برگزار کردن ... میفهمی؟ ( داد)
میفهمی اون اون مردهههههههه( عربده )
که یهو فیلیکس وارد اتاق شد ... و گفت :
چقدر سرو صدا میکنید !
ا.ت و کوک با ترس و تعجب به فیلیکس خیره شدن...
فیلیکس: فکر کنم الان باید بگم ... سلام ( لبخند ترسناک و از روی قدرت 😏😎)
مایل به حمایت بیب¿
۸.۰k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.