رمان بانگو آن تایتان پارت چهارم
هانجی : لیوای کوتوله من بی زحمت کابین تو تمیز کن روش املت ریخته 😂🎃
لیوای : ظهر مار 💢
چویا : راستشو بخوای تاحالا مرد سریشی مث تو که انقد به تمیزی علاقه مند باشه ندیدم 😐💔💢
لیوای : منم کوتوله مو قرمزی مث تو ندیدم 😒💔💢
هانجی : به نظر میاد دوتا کوتوله با هم کنار نمیان 😂🚫
دازای : متحدان مسخره 💝
هانجی : آره 😂💝
⏪ زدن لیوان ها بهم ⏩
دازای : نوش جون 😂💝
هانجی : اتحادمون پیروز باد 😂💔
دازای : امیدوارم 😂😂💝
چویا : بدبخ شدیم رف کارمون تمومه 💢💔
آتسوشی : خدایا شفا 👐
همه : شفا 😬🙌
لیوای (تو دلش) میتونم نقش بازی کنم تا اونا رو گول بزنم 😈 ولی فقط به خاطر اینکه زندگیم خراب نشه انجامش میدم 😐💔
لیوای : عشقم ببینم تو کدوم اتاق میخوابی؟ 💢💝
چویا : (سرخ شدن) ع... عش... عشقم.....؟
هانجی و دازای : عشقتتتت؟؟؟!!!!!!!!
لیوای : (تو دلش) ای خدا 😕 آره عشق زندگیه منه 💢💝
دازای و هانجی : اشک شوق ایشالا به پای هم پیر بشین 😃 لیوای (تو دلش) وای وضع بدتر شد ولی اینطوری مسخره اونارو تموم میشه 😐💢💔
دازای و هانجی نگاه به هم 👀 💍👀
دازای : حالا که میبینم انگار منم عاشقتم 😍
هانجی : خاک بر سرم سرنوشتمون به هم گره خورده 😍
لیوای و چویا : سیخ شدن موها (چی شد؟؟؟!!!!) 💔💢
دازای : بیا تو یه اتاق بخوابیم 😈
هانجی: باشه 😍
دازای : بعد تایتانارو میکشین 😈💔💢
هانجی : باشه 😍
دازای : بعد ازدواج میکنیم 😈💝
هانجی : باشه 😍
دازای : به خودکشی دو نفره میکنیم 😈💝💝💝
هانجی : باشه 😍 صبر کن ببینم چی 😐؟
لیوای : چی شد 😐💔؟
ادامه در پارت بعدی...................
نویسنده : خودم 😉
کپی ممنوع 💔🚫
لیوای : ظهر مار 💢
چویا : راستشو بخوای تاحالا مرد سریشی مث تو که انقد به تمیزی علاقه مند باشه ندیدم 😐💔💢
لیوای : منم کوتوله مو قرمزی مث تو ندیدم 😒💔💢
هانجی : به نظر میاد دوتا کوتوله با هم کنار نمیان 😂🚫
دازای : متحدان مسخره 💝
هانجی : آره 😂💝
⏪ زدن لیوان ها بهم ⏩
دازای : نوش جون 😂💝
هانجی : اتحادمون پیروز باد 😂💔
دازای : امیدوارم 😂😂💝
چویا : بدبخ شدیم رف کارمون تمومه 💢💔
آتسوشی : خدایا شفا 👐
همه : شفا 😬🙌
لیوای (تو دلش) میتونم نقش بازی کنم تا اونا رو گول بزنم 😈 ولی فقط به خاطر اینکه زندگیم خراب نشه انجامش میدم 😐💔
لیوای : عشقم ببینم تو کدوم اتاق میخوابی؟ 💢💝
چویا : (سرخ شدن) ع... عش... عشقم.....؟
هانجی و دازای : عشقتتتت؟؟؟!!!!!!!!
لیوای : (تو دلش) ای خدا 😕 آره عشق زندگیه منه 💢💝
دازای و هانجی : اشک شوق ایشالا به پای هم پیر بشین 😃 لیوای (تو دلش) وای وضع بدتر شد ولی اینطوری مسخره اونارو تموم میشه 😐💢💔
دازای و هانجی نگاه به هم 👀 💍👀
دازای : حالا که میبینم انگار منم عاشقتم 😍
هانجی : خاک بر سرم سرنوشتمون به هم گره خورده 😍
لیوای و چویا : سیخ شدن موها (چی شد؟؟؟!!!!) 💔💢
دازای : بیا تو یه اتاق بخوابیم 😈
هانجی: باشه 😍
دازای : بعد تایتانارو میکشین 😈💔💢
هانجی : باشه 😍
دازای : بعد ازدواج میکنیم 😈💝
هانجی : باشه 😍
دازای : به خودکشی دو نفره میکنیم 😈💝💝💝
هانجی : باشه 😍 صبر کن ببینم چی 😐؟
لیوای : چی شد 😐💔؟
ادامه در پارت بعدی...................
نویسنده : خودم 😉
کپی ممنوع 💔🚫
۱۰.۸k
۱۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.