ازدواج اجباری p10
خ.ج:باش
*ویو خ.ج*
حس بدی داشتم انگار اتفاق بدی واسه ا.ت افتاده بود ، حتما جیمین داره یه کارایی میکنه ، آخه اون دختر که گناهی نکرده که اه، برای همین رفتم خونشون تا خیالم راحت باشه .................
*رسیدن *
خ.ج درو باز کرد و با چهره و بدن خونی ا.ت مواجه شد .
خ.ج: ا.ت (با استرس و بغض پرید پیش ا.ت)
*بیهوش بود، چون از کتک بیهوش شد*
اجوما:عزیزم برو اونور تر الان دکتر میاد .
خ.ج:باش ش هق هق
اجوما:نگران نباش عزیزم خوب میشه
خ.ج:چرا اینطوری شد هق هق هق خق
اجوما:جیمین ا.ت رو بخاطر اون دختره کتک زد
خ.ج:نهههههه ، من به حساب جیمین میرسم وایسا فقط هق هق .
اجوما:رفته برا اون دختره چی بود ، آها لنا بره طلا بخره که برگرده
*دکتر رسید و ا.ت رو درمان کرد*
دکتر:اتفاق بدی نیفتاده ولی باید خیلی مراقب قلبش باشه ، اگر دوباره همچین اتفاقی بیوفته ممکنه بمیره ، پس مراقبشون باشید .
خ.ج:چیییییییی
اجوما:ای وای نه ، جیمین تو چی کار کردی
*ویو جیمین*
رفتم برای لنا طلا بخرم که برگرده، اگه بخاطر اون خرابکاری ا.ت نبود الان یه خرج گنده نمیزاشت گردنم .
جیمین:منو ببخش بیبی
لنا:ب باش ددی جونم
جیمین:آفرین عشقم ، امشب یه جایزه ی خوب داری
لنا:آخجونم چی
جیمین:اول یه دونه کادو برات خریدم ، دومن امشب تا صبح با منی
لنا:عاشقتم
جیمین:منم همینطور بیبی
*جیمین و لنا رسیدن خونه*
*ویو جیمین*
دیدم خواهرم و شوگا و یه دکتر اونجان
خ.ج:جیمین واسه چی این کارو کردی هاااااا(با داد و گریه)
جیمین:دوست داشتم
اجوما:دکتر گفته اگر یکبار دیگه همچین اتفاقی بیوفته میمیره
جیمین:به درک
خ.ج:الان یه درکی نشونت میدم که اون سرش نا پیدا
جیمین:خفه شو بابا
خ.ج:الان خفت میکنم
اجوما:بس کنید .
لنا:آخیش دیگه اونو نمیبینم
*ا.ت بهوش اومد*
ا.ت:ا اج جوما*بسیار بیحال *
اجوما:جانم
ا.ت:م میشه من برم خ خونمون؟
اجوما:.......
لنا:ددی بیا ما بریم تو اتاقمون
جیمین:بریم عشقم
لنا:چی خریدی برام ددی
جیمین:الان میبینی عشقم
*ویو خ.ج*
حس بدی داشتم انگار اتفاق بدی واسه ا.ت افتاده بود ، حتما جیمین داره یه کارایی میکنه ، آخه اون دختر که گناهی نکرده که اه، برای همین رفتم خونشون تا خیالم راحت باشه .................
*رسیدن *
خ.ج درو باز کرد و با چهره و بدن خونی ا.ت مواجه شد .
خ.ج: ا.ت (با استرس و بغض پرید پیش ا.ت)
*بیهوش بود، چون از کتک بیهوش شد*
اجوما:عزیزم برو اونور تر الان دکتر میاد .
خ.ج:باش ش هق هق
اجوما:نگران نباش عزیزم خوب میشه
خ.ج:چرا اینطوری شد هق هق هق خق
اجوما:جیمین ا.ت رو بخاطر اون دختره کتک زد
خ.ج:نهههههه ، من به حساب جیمین میرسم وایسا فقط هق هق .
اجوما:رفته برا اون دختره چی بود ، آها لنا بره طلا بخره که برگرده
*دکتر رسید و ا.ت رو درمان کرد*
دکتر:اتفاق بدی نیفتاده ولی باید خیلی مراقب قلبش باشه ، اگر دوباره همچین اتفاقی بیوفته ممکنه بمیره ، پس مراقبشون باشید .
خ.ج:چیییییییی
اجوما:ای وای نه ، جیمین تو چی کار کردی
*ویو جیمین*
رفتم برای لنا طلا بخرم که برگرده، اگه بخاطر اون خرابکاری ا.ت نبود الان یه خرج گنده نمیزاشت گردنم .
جیمین:منو ببخش بیبی
لنا:ب باش ددی جونم
جیمین:آفرین عشقم ، امشب یه جایزه ی خوب داری
لنا:آخجونم چی
جیمین:اول یه دونه کادو برات خریدم ، دومن امشب تا صبح با منی
لنا:عاشقتم
جیمین:منم همینطور بیبی
*جیمین و لنا رسیدن خونه*
*ویو جیمین*
دیدم خواهرم و شوگا و یه دکتر اونجان
خ.ج:جیمین واسه چی این کارو کردی هاااااا(با داد و گریه)
جیمین:دوست داشتم
اجوما:دکتر گفته اگر یکبار دیگه همچین اتفاقی بیوفته میمیره
جیمین:به درک
خ.ج:الان یه درکی نشونت میدم که اون سرش نا پیدا
جیمین:خفه شو بابا
خ.ج:الان خفت میکنم
اجوما:بس کنید .
لنا:آخیش دیگه اونو نمیبینم
*ا.ت بهوش اومد*
ا.ت:ا اج جوما*بسیار بیحال *
اجوما:جانم
ا.ت:م میشه من برم خ خونمون؟
اجوما:.......
لنا:ددی بیا ما بریم تو اتاقمون
جیمین:بریم عشقم
لنا:چی خریدی برام ددی
جیمین:الان میبینی عشقم
۵.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.