پارت ۲۵ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
....
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #رمان #رمان_بی_تی_اس #فیک #سناریو #ترسناک #مد #سال #حقایق_کارتون #حاضر_جوابی #دهه_هشتادی #دپ #رپ #روبینو #قلب #فیلم #سریال #انیمه #بگ_گراند #عشق #آهنگ #موسیقی #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
_(اون همیشه میخواد خودشو بهم بچسبونه...من واقعا تحمل اینهمه آدمای عوضی اطرافم رو ندارم و برای همین حرصمو سر خدمتکارا و مخصوصا توی مدرسه سر اونایی که عصبانی ترم میکردن خالی میکنم....امروز هم که این ا.ت همینجوری اومد داخل کلاس هوففففف اعصابم کامل خورده...فقط مونده یکی چپ نگام کنه که به باد کتک بگیرمش....)
+(رفتم لباسمو توی اتاق پرو عوض کردم....خب چرا نیومدن اینجا؟...دیوونن.......زنگ خورد و رفتیم توی زمین والیبال که زمینش از شن و ماسه بود...اول نوبت دخترا بود.........بازی تموم شد ولی همش وسط بازی هی لیز میخوردم.....نوبت پسرا شد.......گروه اول کلاس دیگه بود و گروه دوم bts و چندتا از پسرای کلاس اومدن و جاهاشونو مشخص میکردن دخترا یا تهیونگ رو تشویق میکردن و یا بقیه دوستاشو....بیشتر ته رو صدا میزدن.................آخرای بازی بود و ما داشتیم تماشا میکردیم...که ته یهو پاش لیز خورد و بازوش به تیزی میله خورد و زخم شد......همه دخترا میگفتن اوپا خوبی؟ اوپا اوپا....فقط بلدن همین کارا رو بکنن...هوففف امروز پرستار مدرسه نیستش پس خودم دوباره باید دستشو پانسمان کنم.....هوففف.....همه رو هل دادم و رسیدم به ته و گفتم)
+برید اونور ببینم.....حالت خوبه؟بیا بریم برات پانسمانش کنم تا بدتر نشده
_........نمیخواد برو اونور
+ولی زخمت شاید عمیق باشه خوب نی....
_عایش گفتم نمیخواد...گمشو اونور (داد)
+چع واقعا که... (از حرصم رفتم و محلش ندادم.....که دیدم مربی خودش براش پانسمان کرد....واقعا که...بعد به من میگه نمیخواد!)
_(اَه چرا ا.ت سعی میکنه خودشو به من بچسبونه؟.....همش میخواد کمکم کنه....من...من دیگه نمیخوام به کسی وابسته شم....که اونم مثل مادرم ترکم کنه؟ هع من دیگه اون تهیونگ قبل نیستم...من وی ام!)
+(کلاس تموم شد و من و چه وون رفتیم سالن غذاخوری...رفتیم یه میز خالی پیدا کردیم و نشستیم....که یه دختر اومد و گفت)
دختره:سلام...آم...ببخشید میشه من اینجا بشینم؟
+اوه آره حتما بیا بشین!...اسمت چیه؟
دختره:اسمم هانوله...من تازه اومدم به این مدرسه...میشه یه سوال بپرسم؟
+من ا.ت و اینم دوستم چه وونه......اره بپرس
هانول:عام...چرا اینجا یه گروه پسر به اسم bts اینجاست که همه ی دخترا براشون خودشونو میکشن؟
+هوممم...ببین اینا...(همه چیز رو براش توضیح دادم کارت ها رو هم بهش گفتم..)
+خلاصه....هواست باشه با اینا در نیوفتی.....من خودمم دلم نمیخواد ببینم کسی رو اذیت کنه ولی...خب...چه میشه کرد...اوه راستی!..گروه مدرسه رو توش عضو شدی؟میگن همه باید عضو باشن...
هانول:اره عضوم...
+خوبه..
حمایت؟
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #رمان #رمان_بی_تی_اس #فیک #سناریو #ترسناک #مد #سال #حقایق_کارتون #حاضر_جوابی #دهه_هشتادی #دپ #رپ #روبینو #قلب #فیلم #سریال #انیمه #بگ_گراند #عشق #آهنگ #موسیقی #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
_(اون همیشه میخواد خودشو بهم بچسبونه...من واقعا تحمل اینهمه آدمای عوضی اطرافم رو ندارم و برای همین حرصمو سر خدمتکارا و مخصوصا توی مدرسه سر اونایی که عصبانی ترم میکردن خالی میکنم....امروز هم که این ا.ت همینجوری اومد داخل کلاس هوففففف اعصابم کامل خورده...فقط مونده یکی چپ نگام کنه که به باد کتک بگیرمش....)
+(رفتم لباسمو توی اتاق پرو عوض کردم....خب چرا نیومدن اینجا؟...دیوونن.......زنگ خورد و رفتیم توی زمین والیبال که زمینش از شن و ماسه بود...اول نوبت دخترا بود.........بازی تموم شد ولی همش وسط بازی هی لیز میخوردم.....نوبت پسرا شد.......گروه اول کلاس دیگه بود و گروه دوم bts و چندتا از پسرای کلاس اومدن و جاهاشونو مشخص میکردن دخترا یا تهیونگ رو تشویق میکردن و یا بقیه دوستاشو....بیشتر ته رو صدا میزدن.................آخرای بازی بود و ما داشتیم تماشا میکردیم...که ته یهو پاش لیز خورد و بازوش به تیزی میله خورد و زخم شد......همه دخترا میگفتن اوپا خوبی؟ اوپا اوپا....فقط بلدن همین کارا رو بکنن...هوففف امروز پرستار مدرسه نیستش پس خودم دوباره باید دستشو پانسمان کنم.....هوففف.....همه رو هل دادم و رسیدم به ته و گفتم)
+برید اونور ببینم.....حالت خوبه؟بیا بریم برات پانسمانش کنم تا بدتر نشده
_........نمیخواد برو اونور
+ولی زخمت شاید عمیق باشه خوب نی....
_عایش گفتم نمیخواد...گمشو اونور (داد)
+چع واقعا که... (از حرصم رفتم و محلش ندادم.....که دیدم مربی خودش براش پانسمان کرد....واقعا که...بعد به من میگه نمیخواد!)
_(اَه چرا ا.ت سعی میکنه خودشو به من بچسبونه؟.....همش میخواد کمکم کنه....من...من دیگه نمیخوام به کسی وابسته شم....که اونم مثل مادرم ترکم کنه؟ هع من دیگه اون تهیونگ قبل نیستم...من وی ام!)
+(کلاس تموم شد و من و چه وون رفتیم سالن غذاخوری...رفتیم یه میز خالی پیدا کردیم و نشستیم....که یه دختر اومد و گفت)
دختره:سلام...آم...ببخشید میشه من اینجا بشینم؟
+اوه آره حتما بیا بشین!...اسمت چیه؟
دختره:اسمم هانوله...من تازه اومدم به این مدرسه...میشه یه سوال بپرسم؟
+من ا.ت و اینم دوستم چه وونه......اره بپرس
هانول:عام...چرا اینجا یه گروه پسر به اسم bts اینجاست که همه ی دخترا براشون خودشونو میکشن؟
+هوممم...ببین اینا...(همه چیز رو براش توضیح دادم کارت ها رو هم بهش گفتم..)
+خلاصه....هواست باشه با اینا در نیوفتی.....من خودمم دلم نمیخواد ببینم کسی رو اذیت کنه ولی...خب...چه میشه کرد...اوه راستی!..گروه مدرسه رو توش عضو شدی؟میگن همه باید عضو باشن...
هانول:اره عضوم...
+خوبه..
حمایت؟
۷.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.