پا برهنه شد و به میدان زد

پا برهنه شد و به میدان زد

داد میزد عمو رسیدم من

دست من هست پس نبُر دیگر

تیغِ زیر گلو ....رسیدم من

تا بیایم غریب لب تشنه

با خدا دردِ دل مُفصَّل کن

با مناجات گوشه ی گودال

نیزه ها را کمی معطّل کن

چه قدر دیر آمدم تیغی

 بوسه بر دست مهربانم زد

قاری خوش صدای آل الله

چه کسی نیزه بر دهانت زد

چند خط شکسته ی مُمتَدّ

شکل زخم عمیق پیشانی

بی علمدار بودن خیمه

علت اصلی پریشانی

#وحیدقاسمی
#درعزایت
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_حسن
دیدگاه ها (۱)

تو قَد کشیده ای،یاکه عمو کمان شده استو یا دوباره علمدار نوجو...

#پست_ویژه_روز چه سخت میگذرد لحظه لحظه های ربابخداکند که بگیر...

شوق دیدار، توانِ سفرم بخشیدهیاد دلدار، امیدِ دِگرم بخشیدهشد ...

رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیماین سفر بار گران است بیا برگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط