اینجا در امتداد لحظه های دل
اینجا در امتداد لحظه های دل
روبروی حضور یادی از جنس مهتاب
همیشه نگاهی آشنا منتظر باران است...
دوست دارد،بی سبب ستاره بچیند
سرشار شود از عشق
و یک بغل شعر را ببرد سمت روشنایی ها...
میخواهد کوچ کند به جایی که آبی باشد
صبح ها با عطر سیب بیدارشود
و شبها با لالایی شب بوها،دلش را به سرزمین رویاها ببرد
تنها اندکی از آسمان را میخواهد
تا پناهگاه دلتنگیهایش شود
تا اگر روزی از روزگار و آدمیانش جا ماند
بال پروازش او را ببرد تا بیکرانها...
اینجا دلی پایان راه را میبیند
ولی سکوت را یاد گرفته است از اشک
که بی صدا میبارد و غبار غمهارا زلال میکند
اینجا تنها پاییز که باشد
دیگر کافیست تا دل بودن را یاد بگیرد...
روبروی حضور یادی از جنس مهتاب
همیشه نگاهی آشنا منتظر باران است...
دوست دارد،بی سبب ستاره بچیند
سرشار شود از عشق
و یک بغل شعر را ببرد سمت روشنایی ها...
میخواهد کوچ کند به جایی که آبی باشد
صبح ها با عطر سیب بیدارشود
و شبها با لالایی شب بوها،دلش را به سرزمین رویاها ببرد
تنها اندکی از آسمان را میخواهد
تا پناهگاه دلتنگیهایش شود
تا اگر روزی از روزگار و آدمیانش جا ماند
بال پروازش او را ببرد تا بیکرانها...
اینجا دلی پایان راه را میبیند
ولی سکوت را یاد گرفته است از اشک
که بی صدا میبارد و غبار غمهارا زلال میکند
اینجا تنها پاییز که باشد
دیگر کافیست تا دل بودن را یاد بگیرد...
۳.۴k
۱۸ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.