اسمش شد عشق اول و آخر

اسمش شد عشق اول و آخر
پارت ۱
سلام من ا\ت هستم ۱۶سالمه و تنهایی از ایران به کره سفر کردم تا اونجا برم و مال و ملک های پدرم رو بگیرم و پدرم خیلی پولدار بود ولی خدابیامرزتش
سلام من تهیونگ هستم و ۲۷ساله و رئیس باند مافیام
ات به کره رسید
علامت ات&علامت خاله اش ؟
&سلام خاله
؟سلام عزیزم
&خاله میشه بریم من خیلی خسته ام
؟باشه عزیزم الان بریم و اون مدارک رو امضا کن و من تو رو می بره هتل چون فک نکنم پیشم راحت باشی
&خاله این چه حرفیه میزنی
داخل هتل
اها خاله ی ات وکیله
؟الان که اینو امضاء کردی همه ی ارث پدرت الان مال توعه
&اهان
علامت ته €
آقا ما فهمیدیم که دختره اون مرده اومده و همه ی ملک الان به اسم اونه
€تو یه موقعیت ورش دارین بیارین اینجا
چشم ارباب
&داشتم می رفتم بیرون که همین از در خارج شدم یه دستمال اومد جلو دهنم و بعدش نفهمیدم چی شد و بیدار شدم دیدم که به یه صندلی بسته شدم و یکی در رو باز کرد و اومد تو
€بیدار شدی بیبی
&به چه جرعتی به من میگی بیبی هان (خاک تو سرت ما ارمی ها برای اینکه تهیونگ این کلمه رو بهمون بگه حتی حاضریم بمیریم )
&برا چی منو دزدیدی هان برا چی
€خب چون ازت امضاء بگیرم
€صد سال سیاه هم بهت اون امضاء کوفتی رو نمیدم
€اها پس من به زور ازت می گیرم و ......