آبنبات تلخ
Part:78
کوک : خب حالا کدوم جهنمی میریم؟
ته : قرار
کوک : چی قرار قرار چی من به زنم خیانت نمیکنم
ته : احمق قرار باندو یادت رفته فردا باید هرجور شده حرکت کنیم
کوک : لعنتی مگه یک ماه دیگه نشد
ته : نه بابا باید زود بریم الان میریم همچیو اوکی کنیم
کوک : باش ولی به دخترا چی بگیم
ته : موقع برگشت برا سه تاشون عروسک میگیریم میگیم رفتیم اینارو بگیریم
کوک : حله برا نینا کوچولو هم میگیریم
ته : باشه باشه
کوک : چقدر مونده
ته : وایسا وایسا وایسا
کوک : خفه شو
ته : آها رسیدیم
کوک : ته الاهی من بمیرم اینجا که مهدکودکهههههه
ته : خب توجه کمتری جذب میکنه
کوک : ته من الان با این هیکل برم اونجا بچه نرینه به من
ته : چه کنم پیاده شو
کوک : رفتیم داخل پر بچه بود با پدر و مادراشون داخل کیوتو گوگولی بود یا آبی بود یا صورتی عروسکای مختلف یه لحظه حس کردم کودک درونم فعال شد
کوک : ته اینجا چقد خوشگلهههههههه
ته : خاک تو سرت مگه بچه ای
کوک : عارهههههه
ته : آدم باش رسیدیم سر میز
ته : سلام آقای هان حالشما
هان : بفرمائید بشینید
کوک : سلام
هان : سلام
کوک : ته این چرا میزش آبیه باید صورتی باشه
ته : کوک خفه شو جان جدت
هان : معلومه کودک درونتون فعاله
کوک : خب عارع
ته : کوک خفه شو
کوک: باشه بابا
هان : خب قرارمون یک ماه دیگه بود ولی عوضش کردیم درسته:
ته : بله
هان ؛ پس من براتون همچیو اوکی کردم هواپیما هتل محل تحویل گرفتن جنس ولی یه مشکلی هست
کوک : چی
هان : ببینین من کل امنیت شما رو تضمین میکنم ولی موقع تحویل گرفتن اجناس ممکنه حمله کنن اونجاس کع کاری نمیتونم کنم
کوک : برو بابا فکر کردم چیه حالا
هان : اینجور نگو پشیمون میشی
ته : خب پس حله ما فردا صبح حرکت میکنیم
هان : خیلی خب پس حرفی مونده
ته و کوک : خیر
هان : پس خدا نگهدار
کوک : بریم ته
ته : بریم
ویو بین راه و خونه
کوک : همینجا وایسا
ته : اینجا که لباس فروشیه
کوک : لباس عروسکی
کوک : خب حالا کدوم جهنمی میریم؟
ته : قرار
کوک : چی قرار قرار چی من به زنم خیانت نمیکنم
ته : احمق قرار باندو یادت رفته فردا باید هرجور شده حرکت کنیم
کوک : لعنتی مگه یک ماه دیگه نشد
ته : نه بابا باید زود بریم الان میریم همچیو اوکی کنیم
کوک : باش ولی به دخترا چی بگیم
ته : موقع برگشت برا سه تاشون عروسک میگیریم میگیم رفتیم اینارو بگیریم
کوک : حله برا نینا کوچولو هم میگیریم
ته : باشه باشه
کوک : چقدر مونده
ته : وایسا وایسا وایسا
کوک : خفه شو
ته : آها رسیدیم
کوک : ته الاهی من بمیرم اینجا که مهدکودکهههههه
ته : خب توجه کمتری جذب میکنه
کوک : ته من الان با این هیکل برم اونجا بچه نرینه به من
ته : چه کنم پیاده شو
کوک : رفتیم داخل پر بچه بود با پدر و مادراشون داخل کیوتو گوگولی بود یا آبی بود یا صورتی عروسکای مختلف یه لحظه حس کردم کودک درونم فعال شد
کوک : ته اینجا چقد خوشگلهههههههه
ته : خاک تو سرت مگه بچه ای
کوک : عارهههههه
ته : آدم باش رسیدیم سر میز
ته : سلام آقای هان حالشما
هان : بفرمائید بشینید
کوک : سلام
هان : سلام
کوک : ته این چرا میزش آبیه باید صورتی باشه
ته : کوک خفه شو جان جدت
هان : معلومه کودک درونتون فعاله
کوک : خب عارع
ته : کوک خفه شو
کوک: باشه بابا
هان : خب قرارمون یک ماه دیگه بود ولی عوضش کردیم درسته:
ته : بله
هان ؛ پس من براتون همچیو اوکی کردم هواپیما هتل محل تحویل گرفتن جنس ولی یه مشکلی هست
کوک : چی
هان : ببینین من کل امنیت شما رو تضمین میکنم ولی موقع تحویل گرفتن اجناس ممکنه حمله کنن اونجاس کع کاری نمیتونم کنم
کوک : برو بابا فکر کردم چیه حالا
هان : اینجور نگو پشیمون میشی
ته : خب پس حله ما فردا صبح حرکت میکنیم
هان : خیلی خب پس حرفی مونده
ته و کوک : خیر
هان : پس خدا نگهدار
کوک : بریم ته
ته : بریم
ویو بین راه و خونه
کوک : همینجا وایسا
ته : اینجا که لباس فروشیه
کوک : لباس عروسکی
- ۳.۳k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط