ایمجین از Jungkook
با جونگ کوک و جیمین یه مهمونی دوستانه دعوت شده بودی. ولی چون سرت شلوغ بود جونگ کوک قرار بود برات لباس انتخاب کنه و سفارش بده. حالا سریع خودت رو رسونده بودی خونهی جیمین که آماده شی باهم برین.
+ بیب، در مورد این لباسی که برام خریدی مطمئنی؟
جونگ کوک با نگرانی گفت
- چرا؟ چی شده؟ بیا بیرون ببینمت.
+ باشه ولی...
با خجالت از پشت در اتاق گفتی
+ جیمین چشمهات رو ببند لطفا.
جیمین برگشت و تو با لباس گیپور ب..دن نمایی که زی..رش هیچی نپوشیده بودی اومدی بیرون.
+ چه طوره؟
جونگ کوک يهو با دیدنت شوکه شد و هل کرد. برگشت و گفت
- برو درش بیار! زود باش!
جیمین خندید و گفت
× داداش اون دوست دختر خودته، تو دیگه چرا روت رو برمیگردونی؟
(پ.ن: دوزتان اگ میبینید بیشتر از کوک پست میزارم بخاطر یکی از درخواست هاست...تنک که کنارمونین)
✓ #madi~ #jungkook~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
+ بیب، در مورد این لباسی که برام خریدی مطمئنی؟
جونگ کوک با نگرانی گفت
- چرا؟ چی شده؟ بیا بیرون ببینمت.
+ باشه ولی...
با خجالت از پشت در اتاق گفتی
+ جیمین چشمهات رو ببند لطفا.
جیمین برگشت و تو با لباس گیپور ب..دن نمایی که زی..رش هیچی نپوشیده بودی اومدی بیرون.
+ چه طوره؟
جونگ کوک يهو با دیدنت شوکه شد و هل کرد. برگشت و گفت
- برو درش بیار! زود باش!
جیمین خندید و گفت
× داداش اون دوست دختر خودته، تو دیگه چرا روت رو برمیگردونی؟
(پ.ن: دوزتان اگ میبینید بیشتر از کوک پست میزارم بخاطر یکی از درخواست هاست...تنک که کنارمونین)
✓ #madi~ #jungkook~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
۲۲.۲k
۰۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.