my month²پارت⁹

پرش مکانی داخل ماشین

یونگی: چیزی میخای؟
جیمین: اوهوم
یونگی: چی؟
جیمین: خوراکی
یونگی: تو خونه داریم که
جیمین: اونارو نمیخام
(پ ن: من این خوارکیارو نمیخام شبیه داشاقن ههههه اهمم چیزه ببخیشد)
یونگی: هعی باشه

پرش مکانی داخل فروشگاه

یونگی: چی میخای انتخاب کن
(بعد چند مین)
یونگی: همینا؟
جیمین: آره
یونگی: اوکی، لطفا اینارو حساب کنید

پرش مکانی داخل خونه (میگم گشادی با خلاصه کردن فرق داره عیشش)
⁷:³⁰ عصر
جیمین بعد عوض کردن لباساش روی مبل دراز کشید

جیمین: آهه
یونگی: من میرم حموم
جیمین: باش..

حرفش رو با صدای زنگ گوشی یونگی خورد
و به سمت گوشیش رفت
جین داشت زنگ میزد جواب داد
جین: یونگی ما با اعضا داریم میایم خونتون
جیمین: سلام
جین: عه جیمین سلام یونگی کوش؟
جیمین: حمومه
جین: فکر کنم بفهمه به گوشیش زنگ زدی یکم بد بشه
جیمین: بار اولم نیست، اوایل فقط گوشی اون دستم بود
جین: آهان باشه پس بهش بگو، خدافظ
جیمین: باشه خدافظ

جیمین از پله ها بالا رفت و به اتاق مشترکشون رسید و در حمومو باز کرد

یونگی: چیه؟
جیمین: جین هیونگ زنگ زد گفت با اعضا داره میاد
یونگی: اینجا؟؟
جیمین: آره
یونگی: وایسا من گوشی تورو که ازت گرفتم وقتی اومدیم خونه تو...تو دوباره به گوشی من دست زدی
جیمین: آره

یونگی دست جیمینو کشید داخل حموم و لباساشو درآوورد و شروع به اسپنک کردن کرد

جیمین: آییی، ی...یونگی همین صبح کردی ب آیی....بسهه (با بغض)
یونگی: حقته دیگه
جیمین: اگه برنمی....برنمیداشتم که نفهمیدیی
یونگی: بازم من گفتم نباید به گوشیم دست بزنی
جیمین: باشه فقط ب..بسه اگه ول نکنی به نامجون هیونگ میگم

بعد چند مین جفتشون از حموم اومدن و لباس پوشیدن

ولی وقتی رفتن پایین با اعضا که پایین نشسته بودن مواجه شدن
جیمین سریعا به سمت نامجون رفت و پشت سرش وایستاد

یونگی: شما چجوری اومدین؟
جیهوپ: اونروز که رفته بودی بیرون به من گفتی مواظب جیمین باشم بهم کلید یدک دادی

نامجون: یونگی دوباره با این بچه چیکار کردی اومده پیش من
یونگی: هیچی شیطونی میکنه منم با روشای تهیونگ ادبش میکنم
نامجون به سمت تهیونگ برگشت
تهیونگ: خب چیه؟ جونگ کوکم شیطونی میکنه اسپنک میشه بهتر از س...
نامجون: بسه
یونگی: جیمین یه دقیقه پاشو بیا اونور
یونگی: مگه من نگفتم این لباسرو نپوش؟
جیمین: دیگه پوشیدمش
یونگی: نخیرم کی گفته پاشو بیا میریم بالا عوضش میکنی

جیمین از سر ناچاری با یونگی به اتاق رفت
و بعد چند مین با چشمای تر برگشت و کنار اعضا نشست
اعضا به گردنش نگاه کردن یه قسمت گردنش کامل کیس مارک بود
بعد یکم یونگی هم اومد و کنار اعضا نشست
جیهوپ: میگم دقت کردین هرموقع ما میایم یونگی با جیمین بد میشه؟
جونگ کوک: از کجا میدونی داخل خونهم که تنهان باهاش اینشکلی نیست؟
یونگی: چون واقعا نیستم،جیمین سر یه سری چیزای الکیم گریش میگیره
جیمین: ولی اینا واقعا درد داشتن

یونگی جیمینو رو پاش گذاشت و اول لباشو و بعد کبودی های گردنشو بوسید

جین: خب کوک جیمین برین تو اتاق ما حرف خصوصی داریم

جیمین و کوک باهم رفتن تو اتاق

کوک: جفتتون تو یه اتاق میخابین؟
جیمین: آره
کوک: آهه، حسودیم شد منو تهیونگ اینطوری نیستیم من تو یه اتاق اونم تو یه اتاق فقط برای موقع های چیز خودت میدونی
جیمین: ولی میدونی که خیلی دوست داره
کوک: اونکه آره قطعا، منم خیلی دوسش دارم
دیدگاه ها (۰)

my month²پارت¹⁰

my month²پارت¹¹

my month²پارت⁸

my month²پارت⁷

my month²پارت¹²

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط