❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part6
من:الفا جم گفت منو با خودش میبره و گفت یه لباس مناسب بهم بدی!
نگاه سنگینی بهم انداخت:چرا داره توعه تازه وارد رو میبره؟
شونه هامو انداختم بالا: نظرت چیه از خودش بپرسی؟
اخم کرد و رفت سمت کشو کمدش، از توش یه بسته نایلون پیچ شده بزرگ کشید بیرون و پرت کرد سمتم. به موقع تو هوا گرفتمشون: چه مرگته؟
پوزخند زد: برو بیرون.
هوفی کشیدم و رفتم به اتاق خودم. نایلون رو باز کردم و با دیدن لباسا هر لحظه نیشم بیشتر باز شد!!!
یه کت چرم براق مشکی،شلوار قواصی مشکی، چکمه های پاشنه بلند که تا زیر زانو میرسیدن...!
با ذوق شروع کردم به پوشیدن.وقتی خودم رو تو ایینه دیدم، از خوشحالی پریدم هوا...
لباسا خیلی تو تنم عالی بودن!
دست به کار شدم و موهامو مثل سیترا محکم دم اسبی بالای سرم بستم.
وقتی کارم تموم شد، رفتم سمت اتاق سیترا و در زدم: آماده ای؟
اما در کمال تعجب صداش از پشت سرم اومد: من همیشه اماده ام!
به سرعت چرخیدم سمتش و با دیدنش تو لباسایی مشابه لباس خودم، دهنم باز موند!
درسته لباسامون تقریبا یکی بود،اما هیکل رو فرم و تراشیده اون با هیکل من خیلی فرق داشت!
از طرفی، قد 180 سانتی اون که حالا به لطف کفش هاش 185 سانت شده بود،هیچ کمکی به اعتماد به نفس من نمیکرد...یا عیسی مسیح اون نفس گیر بود!با اون چشمای طوسی هشیار که تنها ارایششون خط چشم باریک مشکی بود، و لب هایی که قرمز مات بودن میتونست هر مردی رو از راه بدر کنه!
سیترا: بازم که زل زدی به من!
لبخند زدم:تقصیر توعه که انقدر خوشگلی!
چشماشو تو حدقه چرخوند و براندازم کرد.
من با ذوق:خوشگل شدم؟
پوکر نگام کرد:انگار از دست عزرائیل فرار کردی، چراانقدر صورتت بی روحه؟
ذوقم کور شد:خب...من
دستم رو کشید و برد تو اتاق، نشوندم پشت میز ارایش و به خط چشم و رژ لب اشاره کرد: زود باش،اینا نماد گروهه برای زیبایی نیست حتما باید داشته باشیشون.
من با تعجب:خط چشم مشکی و رژ قرمز نماد بلک وولفه؟
خط چشم رو برداشت و در حالی که برام میکشید گفت:خط چشم باعث میشه چشمات کشیده و تیز به نظر بیان مثل یه گرگ،و رژ قرمز...
خط چشم رو کشید و رژ رو برداشت:رژ قرمز نماد درنده خویی یه گرگه که طعمه هاشو پاره میکنه!
رژ رو گذاشت رو میز و ادکلن رو برداشت: و رایحه مگنولیا هم در افسانه های قدیم رایحه مخصوص خون اشام ها بوده،و خودت هم که میدونی گرگ ها و خون اشام ها جد مشترک دارن!
...ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part6
من:الفا جم گفت منو با خودش میبره و گفت یه لباس مناسب بهم بدی!
نگاه سنگینی بهم انداخت:چرا داره توعه تازه وارد رو میبره؟
شونه هامو انداختم بالا: نظرت چیه از خودش بپرسی؟
اخم کرد و رفت سمت کشو کمدش، از توش یه بسته نایلون پیچ شده بزرگ کشید بیرون و پرت کرد سمتم. به موقع تو هوا گرفتمشون: چه مرگته؟
پوزخند زد: برو بیرون.
هوفی کشیدم و رفتم به اتاق خودم. نایلون رو باز کردم و با دیدن لباسا هر لحظه نیشم بیشتر باز شد!!!
یه کت چرم براق مشکی،شلوار قواصی مشکی، چکمه های پاشنه بلند که تا زیر زانو میرسیدن...!
با ذوق شروع کردم به پوشیدن.وقتی خودم رو تو ایینه دیدم، از خوشحالی پریدم هوا...
لباسا خیلی تو تنم عالی بودن!
دست به کار شدم و موهامو مثل سیترا محکم دم اسبی بالای سرم بستم.
وقتی کارم تموم شد، رفتم سمت اتاق سیترا و در زدم: آماده ای؟
اما در کمال تعجب صداش از پشت سرم اومد: من همیشه اماده ام!
به سرعت چرخیدم سمتش و با دیدنش تو لباسایی مشابه لباس خودم، دهنم باز موند!
درسته لباسامون تقریبا یکی بود،اما هیکل رو فرم و تراشیده اون با هیکل من خیلی فرق داشت!
از طرفی، قد 180 سانتی اون که حالا به لطف کفش هاش 185 سانت شده بود،هیچ کمکی به اعتماد به نفس من نمیکرد...یا عیسی مسیح اون نفس گیر بود!با اون چشمای طوسی هشیار که تنها ارایششون خط چشم باریک مشکی بود، و لب هایی که قرمز مات بودن میتونست هر مردی رو از راه بدر کنه!
سیترا: بازم که زل زدی به من!
لبخند زدم:تقصیر توعه که انقدر خوشگلی!
چشماشو تو حدقه چرخوند و براندازم کرد.
من با ذوق:خوشگل شدم؟
پوکر نگام کرد:انگار از دست عزرائیل فرار کردی، چراانقدر صورتت بی روحه؟
ذوقم کور شد:خب...من
دستم رو کشید و برد تو اتاق، نشوندم پشت میز ارایش و به خط چشم و رژ لب اشاره کرد: زود باش،اینا نماد گروهه برای زیبایی نیست حتما باید داشته باشیشون.
من با تعجب:خط چشم مشکی و رژ قرمز نماد بلک وولفه؟
خط چشم رو برداشت و در حالی که برام میکشید گفت:خط چشم باعث میشه چشمات کشیده و تیز به نظر بیان مثل یه گرگ،و رژ قرمز...
خط چشم رو کشید و رژ رو برداشت:رژ قرمز نماد درنده خویی یه گرگه که طعمه هاشو پاره میکنه!
رژ رو گذاشت رو میز و ادکلن رو برداشت: و رایحه مگنولیا هم در افسانه های قدیم رایحه مخصوص خون اشام ها بوده،و خودت هم که میدونی گرگ ها و خون اشام ها جد مشترک دارن!
...ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۳.۲k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.